از بلای چشم مستت العیاذ
العیاذ از هر چه هستت العیاذ
تن ز گل نازکتر و دل همچو سنگ
چون توان رستن ز دستت العیاذ
یک نظر کردم برویت شدنشان
از نگاهی روی حسنت العیاذ
شب همه شب نالم از دست غمت
هیچ پروای منستت العیاذ
نالهٔ من ز آسمانها در گذشت
هیچ میگوئی چه استت العیاذ
تا بشادی در برویم بستهٔ
از گشادت همچو بستت العیاذ
فیض صد توبه گر از عشقت رهد
باز میافتد بشستت العیاذ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از نکاه نیم مستت العیاذ
وز بلای زلف شستت العیاذ
بر صف دلها زد و تاراج کرد
فتنهای چشم مستت العیاذ
دل ز من بردی و قصد جان کنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.