گنجور

 
فیض کاشانی

مراست دیدن روی تو بی‌نقاب لذیذ

چنانکه تشنهٔ دو روزه است آب لذیذ

بود لذیذ مرا در بهشت ذوق وصال

چنانکه عابد صد ساله را ثواب لذیذ

بود مراد تو ترک حساب ای زاهد

مراست چون و چراهاش در حساب لذیذ

مرا بروز قیامت پس از لقای حبیب

بود جوار وی و پرسش و خطاب لذیذ

ز حور و قصر بلور و عسل مگوی که من

جز اوم هیچ نباشد بهیچ باب لذیذ

بود ز چشم خوش یار لذت مستیم

چنانکه عامه را مستی شراب لذیذ

از این جهان غم او انتخاب کردم من

که نزد من غم او هست بیحساب لذیذ

بود ز سینهٔ بریان خود مرا لذت

چنانکه گرسنهٔ را بود کباب لذیذ

نماند صحبت اصحاب را دگر فیضی

مراست فیض‌ همین صحبت کتاب لذیذ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode