نمیبینم در این میدان یکی مرد
زنانند این سبک عقلان بیدرد
ندیدم مرد حق هر چند بردم
بگرد این جهان چشم جهان کرد
گرفته گرد گرداگرد عالم
نمیبینم سواری زیر آن کرد
سواری هست پنهان از نظرها
زنا محرم زنان پنهان بود مرد
بود مرد آنکه حق را بنده باشد
به داغ بندگی بر دست هر مرد
بود مرد آنکه او زد بر هوا پای
رگ و ریشه هوس از سربدر کرد
بود مرد آنکه دل کند از دو عالم
بیکجا داد و گشت از خویشتن فرد
بود مردآنکه با حق انس بگرفت
باو پیوست و ترک ما سوا کرد
بود مرد آنکه اورست از من و ما
برآورد از نهاد خویشتن گرد
بود مرد آنکه فانی گشت از خود
ز تشریف بقای حق قبا کرد
گرافشانی ز گرد خویش خود را
بگردش کی رسی تا برخوری گرد
ز گرد خود برا در گرد اورس
سراغی یابی ازگرد چنین مرد
خداوندا بفضل خود مدد کن
که ره یابم بمردی تا شوم مرد
بمردی میرسی ای فیض و مردی
بشرط آنکه کردی از خودی فرد
خودی گردیست بر آینهٔ دل
بمردی وارهان خود را ازین گرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دیده دیدبان از دز نگه کرد
سیه ابری بدید از لشکر و گرد
الهی گردن گردون شود خرد
که فرزندان آدم را همه برد
یکی ناگه که زنده شد فلانی
همه گویند فلان ابن فلان مرد
به گرمای تموز از سرد سوزش
صد و پنجه مسافر خشک بفشرد
رهی رفت و غلام برده برده
زهی قسمت رهی و ژاله شاکرد
زه ای پستت بمانده ماه بهمن
[...]
رخ خوب تو ناموس قمر برد
لب لعل تو بازار شکر برد
بنفشه گرچه بازاری همیداشت
چو زلف دید سردر یکدیگربرد
گل سرخ از تو می بربست طرفی
[...]
مبین از خرد بینی خصم را خرد
ز پیلان بین که خرگوش آب چون برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.