به سلم و به تور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی
دل هر دو بیدادگر پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب
نشستند هر دو به اندیشگان
شده تیره روز جفاپیشگان
یکایک بران رایشان شد درست
کزان روی شان چاره بایست جست
که سوی فریدون فرستند کس
به پوزش کجا چاره این بود بس
بجستند از آن انجمن هردوان
یکی پاک دل مرد چیرهزبان
بدان مرد باهوش و با رای و شرم
بگفتند با لابه بسیار گرم
در گنج خاور گشادند باز
بدیدند هول نشیب از فراز
ز گنج گهر تاج زر خواستند
همی پشت پیلان بیاراستند
به گردونهها بر چه مشک و عبیر
چه دیبا و دینار و خز و حریر
ابا پیل گردونکش و رنگ و بوی
ز خاور به ایران نهادند روی
هر آنکس که بد بر در شهریار
یکایک فرستادشان یادگار
چو پردختهشان شد دل از خواسته
فرستاده آمد برآراسته
بدادند نزد فریدون پیام
نخست از جهاندار بردند نام
که جاوید باد آفریدون گرد
همه فرهی ایزد او را سپرد
سرش سبز باد و تنش ارجمند
منش برگذشته ز چرخ بلند
بدان کان دو بدخواه بیدادگر
پر از آب دیده ز شرم پدر
پشیمان شده داغ دل بر گناه
همی سوی پوزش نمایند راه
چه گفتند دانندگان خرد
که هر کس که بد کرد کیفر برد
بماند به تیمار و دل پر ز درد
چو ما ماندهایم ای شه رادمرد
نوشته چنین بودمان از بوش
به رسم بوش اندر آمد روش
هژبر جهانسوز و نر اژدها
ز دام قضا هم نیابد رها
و دیگر که فرمان ناپاک دیو
ببرد دل از ترس گیهان خدیو
به ما بر چنین خیره شد رای بد
که مغز دو فرزند شد جای بد
همی چشم داریم از آن تاجور
که بخشایش آرد به ما بر مگر
اگر چه بزرگست ما را گناه
به بیدانشی برنهد پیشگاه
و دیگر بهانه سپهر بلند
که گاهی پناهست و گاهی گزند
سوم دیو کاندر میان چون نوند
میان بسته دارد ز بهر گزند
اگر پادشا را سر از کین ما
شود پاک و روشن شود دین ما
منوچهر را با سپاه گران
فرستد به نزدیک خواهشگران
بدان تا چو بنده به پیشش به پای
بباشیم جاوید و اینست رای
مگر کان درختی کزین کین برست
به آب دو دیده توانیم شست
بپوییم تا آب و رنجش دهیم
چو تازه شود تاج و گنجش دهیم
فرستاده آمد دلی پر سخن
سخن را نه سر بود پیدا نه بن
ابا پیل و با گنج و با خواسته
به درگاه شاه آمد آراسته
به شاه آفریدون رسید آگهی
بفرمود تا تخت شاهنشهی
به دیبای چینی بیاراستند
کلاه کیانی بپیراستند
نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه
ابا تاج و با طوق و باگوشوار
چنان چون بود در خور شهریار
خجسته منوچهر بر دست شاه
نشسته نهاده به سر بر کلاه
به زرین عمود و به زرین کمر
زمین کرده خورشیدگون سر به سر
دو رویه بزرگان کشیده رده
سراپای یکسر به زر آژده
به یک دست بربسته شیر و پلنگ
به دست دگر ژنده پیلان جنگ
برون شد ز درگاه شاپور گرد
فرستادهٔ سلم را پیش برد
فرستاده چون دید درگاه شاه
پیاده دوان اندر آمد ز راه
چو نزدیک شاه آفریدون رسید
سر و تخت و تاج بلندش بدید
ز بالا فرو برد سر پیش اوی
همی بر زمین بر بمالید روی
گرانمایه شاه جهان کدخدای
به کرسی زرین ورا کرد جای
فرستاده بر شاه کرد آفرین
که ای نازش تاج و تخت و نگین
زمین گلشن از پایهٔ تخت تست
زمان روشن از مایهٔ بخت تست
همه بندهٔ خاک پای توایم
همه پاک زنده به رای توایم
پیام دو خونی به گفتن گرفت
همه راستیها نهفتن گرفت
گشاده زبان مرد بسیار هوش
بدو داده شاه جهاندار گوش
ز کردار بد پوزش آراستن
منوچهر را نزد خود خواستن
میان بستن او را بسان رهی
سپردن بدو تاج و تخت مهی
خریدن ازو باز خون پدر
بدینار و دیبا و تاج و کمر
فرستاده گفت و سپهبد شنید
مر آن بند را پاسخ آمد کلید
چو بشنید شاه جهان کدخدای
پیام دو فرزند ناپاک رای
یکایک بمرد گرانمایه گفت
که خورشید را چون توانی نهفت
نهان دل آن دو مرد پلید
ز خورشید روشنتر آمد پدید
شنیدم همه هر چه گفتی سخن
نگه کن که پاسخ چه یابی ز بن
بگو آن دو بیشرم ناپاک را
دو بیداد و بد مهر و ناباک را
که گفتار خیره نیرزد به چیز
ازین در سخن خود نرانیم نیز
اگر بر منوچهرتان مهر خاست
تن ایرج نامورتان کجاست
که کام دد و دام بودش نهفت
سرش را یکی تنگ تابوت جفت
کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر بر ساختید
نبینید رویش مگر با سپاه
ز پولاد بر سر نهاده کلاه
ابا گرز و با کاویانی درفش
زمین کرده از سم اسپان بنفش
سپهدار چون قارن رزم زن
چو شاپور و نستوه شمشیر زن
به یک دست شیدوش جنگی به پای
چو شیروی شیراوژن رهنمای
چو سام نریمان و سرو یمن
به پیش سپاه اندرون رای زن
درختی که از کین ایرج برست
به خون برگ و بارش بخواهیم شست
از آن تاکنون کین او کس نخواست
که پشت زمانه ندیدیم راست
نه خوب آمدی با دو فرزند خویش
کجا جنگ را کردمی دست پیش
کنون زان درختی که دشمن بکند
برومند شاخی برآمد بلند
بیاید کنون چون هژبر ژیان
به کین پدر تنگ بسته میان
فرستاده آن هول گفتار دید
نشست منوچهر سالار دید
بپژمرد و برخاست لرزان ز جای
هم آنگه به زین اندر آورد پای
همه بودنیها به روشن روان
بدید آن گرانمایه مرد جوان
که با سلم و با تور گردان سپهر
نه بس دیر چین اندر آرد بچهر
بیامد به کردار باد دمان
سری پر ز پاسخ دلی پرگمان
ز دیدار چون خاور آمد پدید
به هامون کشیده سراپرده دید
بیامد به درگاه پرده سرای
به پرده درون بود خاور خدای
یکی خیمهٔ پرنیان ساخته
ستاره زده جای پرداخته
دو شاه دو کشور نشسته به راز
بگفتند کامد فرستاده باز
بیامد هم آنگاه سالار بار
فرستاده را برد زی شهریار
نشستنگهی نو بیاراستند
ز شاه نو آیین خبر خواستند
بجستند هر گونهای آگهی
ز دیهیم و از تخت شاهنشهی
ز شاه آفریدون و از لشکرش
ز گردان جنگی و از کشورش
و دیگر ز کردار گردان سپهر
که دارد همی بر منوچهر مهر
بزرگان کدامند و دستور کیست
چه مایستشان گنج و گنجور کیست
فرستاده گفت آنکه روشن بهار
بدید و ببیند در شهریار
بهاری ست خرم در اردیبهشت
همه خاک عنبر همه زر خشت
سپهر برین کاخ و میدان اوست
بهشت برین روی خندان اوست
به بالای ایوان او راغ نیست
به پهنای میدان او باغ نیست
چو رفتم به نزدیک ایوان فراز
سرش با ستاره همی گفت راز
به یک دست پیل و به یک دست شیر
جهان را به تخت اندر آورده زیر
ابر پشت پیلانش بر تخت زر
ز گوهر همه طوق شیران نر
تبیره زنان پیش پیلان به پای
ز هر سو خروشیدن کره نای
تو گفتی که میدان بجوشد همی
زمین به آسمان بر خروشد همی
خرامان شدم پیش آن ارجمند
یکی تخت پیروزه دیدم بلند
نشسته برو شهریاری چو ماه
ز یاقوت رخشان به سر بر کلاه
چو کافور موی و چو گلبرگ روی
دل آزرم جوی و زبان چربگوی
جهان را ازو دل به بیم و امید
تو گفتی مگر زنده شد جمشید
منوچهر چون زاد سرو بلند
به کردار طهمورث دیوبند
نشسته بر شاه بر دست راست
تو گویی زبان و دل پادشاست
به پیش اندرون قارن رزم زن
به دست چپش سرو شاه یمن
چو شاه یمن سرو دستورشان
چو پیروز گرشاسپ گنجورشان
شمار در گنجها ناپدید
کس اندر جهان آن بزرگی ندید
همه گرد ایوان دو رویه سپاه
به زرین عمود و به زرین کلاه
سپهدار چون قارن کاوگان
به پیش سپاه اندرون آوگان
مبارز چو شیروی درنده شیر
چو شاپور یل ژنده پیل دلیر
چنو بست بر کوههٔ پیل کوس
هوا گردد از گرد چون آبنوس
گر آیند زی ما به جنگ آن گروه
شود کوه هامون و هامون کوه
همه دل پر از کین و پرچین بروی
به جز جنگشان نیست چیز آرزوی
بریشان همه برشمرد آنچه دید
سخن نیز کز آفریدون شنید
دو مرد جفا پیشه را دل ز درد
بپیچید و شد رویشان لاژورد
نشستند و جستند هرگونه رای
سخن را نه سر بود پیدا نه پای
به سلم بزرگ آنگهی تور گفت
که آرام و شادی بباید نهفت
نباید که آن بچهٔ نرهشیر
شود تیزدندان و گردد دلیر
چنان نامور بیهنر چون بود
کش آموزگار آفریدون بود
نبیره چو شد رای زن با نیا
ازان جایگه بردمد کیمیا
بباید بسیچید ما را بجنگ
شتاب آوریدن به جای درنگ
ز لشکر سواران برون تاختند
ز چین و ز خاور سپه ساختند
فتاد اندران بوم و بر گفتگوی
جهانی بدیشان نهادند روی
سپاهی که آن را کرانه نبود
بدان بد که اختر جوانه نبود
ز خاور دو لشکر به ایران کشید
بخفتان و خود اندرون ناپدید
ابا ژنده پیلان و با خواسته
دو خونی به کینه دل آراسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: سلم و تور از وضعیت شاهنشهی و خطراتی که برایشان پیش آمده مطلع شدند و به این نتیجه رسیدند که باید از فریدون درخواست عذرخواهی کنند. در این راستا فرستادهای را به نزد فریدون فرستادند. آنان با هدایا و گنجها به نزد شاه رفتند و از تمام گناهانشان عذرخواهی کردند، امیدوار به بخشایش.
فریدون به فرستاده پاسخ داد که به خاطر جنایات فرزندان سلم و تور، کینهای عمیق در دل دارد و نمیتواند به راحتی از کنار این موضوع بگذرد. او همچنین به یاد ماجرای ایرج و سرنوشت تلخ او اشاره کرد. پاسخ فریدون عملاً نشاندهندهی تشدید تنشها و نگرانیها بود و به نظر میرسید که جنگ و خونریزی اجتنابناپذیر است.
دو برادر، سلم و تور، به این نتیجه رسیدند که باید به جنگ بشتابند. آنها سپاه خود را برای نبرد آماده کردند و از چین و خاور سربازانی را به سوی ایران گسیل داشتند. در این میان، دلها پر از کینه و انتقام بود، و به نظر میرسید که نبرد قریبالوقوعی در پیش است.
هوش مصنوعی: با صدای سلام و با آرزوی موفقیت، خبری به گوش رسید که تخت پادشاهی به روشنی درآمد.
هوش مصنوعی: دل هر دو ظالم پر از فریاد است، چرا که ستاره نیز راهی به سمت پستی و کاهش میسازد.
هوش مصنوعی: هر دو در افکارشان نشستهاند و به روزهای تاریک و سختی که به خاطر خیانتها به سر آمده، فکر میکنند.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به نیکویی نمایان شدند، زیرا راه حلی برای مشکلشان باید جستجو شود.
هوش مصنوعی: باید کسی را به سمت فریدون بفرستند تا از او عذرخواهی کند، زیرا این تنها راه حل این مسئله است.
هوش مصنوعی: از آن جمع دو نفر به دلی پاک و زبانی قوی بیرون رفتند.
هوش مصنوعی: مرد باهوش و با درایت و شرم را به خوبی شناختند، او با سخنان گرم و پرشوق خود، موضوع را توضیح داد.
هوش مصنوعی: در گنج خاور را باز کردند و از بالای آن، ترس و خطر را در پایین مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: از گنج گرانبهای گوهر، تاجی از طلا خواستند و به همین دلیل پشت فیلها را زینت دادند.
هوش مصنوعی: در دایره زندگی چه فایدهای به همراه داشتن عطرها و مواد گرانبها و پارچههای نفیس است؟
هوش مصنوعی: پیل عظیم و وسیع و با رنگ و بوی خوش از سمت شرق به ایران وارد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بدی یا نافرمانی را به درگاه پادشاه فرستاد، همه آنان را به یادگار نزد خود نگه میدارد.
هوش مصنوعی: هنگامی که دلهایشان از آرزوها خالی شد، فرستادهای زیبا و آراسته به سویشان آمد.
هوش مصنوعی: به فریدون خبر دادند که نام نخستین از سوی جهاندار به او رسیده است.
هوش مصنوعی: آفریدون همیشه جاودانه باد و خداوند او را زیر پوشش حمایت خود قرار داده است.
هوش مصنوعی: سر او همیشه سبز و شاداب است و بدنش ارزشمند و گرانقدر؛ او از چرخ بلند آسمان گذشته است.
هوش مصنوعی: دو شخص بدخواه و ظالم، از شدت شرم و ناراحتی نسبت به پدرشان، چشمانشان پر از اشک شده است.
هوش مصنوعی: دل پریشان و سوزانم بر اثر گناه، همواره در جستجوی راهی برای عذرخواهی و جبران آن است.
هوش مصنوعی: دانایان خردمند گفتند که هر کسی که کاری بد انجام دهد، مجازات خواهد شد.
هوش مصنوعی: به همین حالتی که ما در آن هستیم و دلمان پر از درد است، تو هم با ما بمان و به ما رسیدگی کن، ای مرد بزرگ و شجاع.
هوش مصنوعی: متن به این معناست که ما با فرهنگ و ویژگیهای بوش آشنا شدهایم و این خصوصیات بهطور طبیعی در رفتار و سبک زندگی ما وارد شده است.
هوش مصنوعی: هیولای سوزان جهان و نر اژدها از چنگال سرنوشت هرگز آزاد نخواهند شد.
هوش مصنوعی: و همچنین وقتی که دستور ناپاک دیو انسان را از ترس دنیا و آسیبهای آن، دلگیر و ناامید کند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موقعیت ناخوشایند و تاثیر روحی منفی اشاره دارد. در آن، تصمیم نادرست یا تفکری غلط موجب بروز مشکلاتی شده که در نتیجه باعث نارضایتی و سختی حال افراد میشود. به عبارتی، تدبیر ناپسند به نوعی زندگی و موقعیت فرزندان را تحت تأثیر قرار داده و به جای بهبود، به مشکلات بیشتری منجر شده است.
هوش مصنوعی: ما امیدواریم که آن محبوب، لطف و بخشش خود را به ما عطا کند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه گناه ما بزرگ است، نداشتن دانش و آگاهی باعث میشود که در مقابل قضاوت دیگران خجالتزده نباشیم.
هوش مصنوعی: و دیگر نمیتوان به آسمان بلند بهانه آورد؛ گاهی به عنوان پناهگاهی است و گاهی هم آسیبزننده.
هوش مصنوعی: سوم دیو در میان مانند یک نفری است که بر سر نویی نشسته و به خاطر جلوگیری از آسیب، آن را محکم بسته است.
هوش مصنوعی: اگر پادشاه نسبت به دشمنی ما بیغرض و عادلانه رفتار کند، دین و مذهب ما نیز صاف و روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: منوچهر را با سپاه زیاد به سوی کسانی که درخواست کردهاند، میفرستد.
هوش مصنوعی: بدان که تا زمانی که مثل یک بنده در برابر او فروتن باشیم، همیشه در امان خواهیم بود و این، نظر و نگرش ماست.
هوش مصنوعی: آیا میتوان درختی را تصور کرد که از این کینه و دشمنی روییده باشد و ما بتوانیم با آب دو چشم خود آن را شستشو دهیم؟
هوش مصنوعی: بیایید تا فکری تازه کنیم و به کسی که در رنج است کمک کنیم، تا او نیز احیا شود و به شادی و ثروت برسد.
هوش مصنوعی: پیامآوری آمد که دل پر از حرف داشت، ولی نه ابتدای گفتار مشخص بود و نه انتهای آن.
هوش مصنوعی: با فخر و زیبایی، به همراه فیل و گنج و خواستههای خود، به دربار شاه آمد.
هوش مصنوعی: به فرمان شاه آفریدون خبر رسانده شد تا تخت سلطنت شاهنشاهی آماده شود.
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و زینت دادن یک کلاه سلطنتی اشاره شده است که با پارچه چینی تزیین شده است. کلاه کیانی نماد قدرت و سلطنت است و با دقت و هنرمندی به آن توجه شده است.
هوش مصنوعی: بر فراز تخت پادشاهی، او با شکوه و عظمت مانند سرو بلند و زیبایی است که در بالای سرش نور ماه میدرخشد.
هوش مصنوعی: با تاج و گردنبند و گوشواره، او بهگونهای است که شایستهی پادشاهی است.
هوش مصنوعی: منوچهر خوشبخت بر دستان پادشاه نشسته و کلاهی بر سر دارد.
هوش مصنوعی: خورشید با تاج طلایی و کمر طلایی بر روی زمین قرار گرفته و نورش همه جا را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: بزرگان دو چهرهای دارند که تمام وجودشان با طلای فریبی پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: در یک دست، شیر و پلنگی را نگه داشته و در دست دیگر، فیلهای کهنهکار جنگ را در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: گرد، نمایندهٔ سلم، از درگاه شاپور خارج شد و به سوی او پیش رفت.
هوش مصنوعی: دیپلمات وقتی دید که درب شاه باز است، با شتاب و قدمهای سریع وارد شد.
هوش مصنوعی: وقتی به نزد شاه آفریدون رسید، تاج و تخت بلندش را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: سر خود را از روی عظمت و احترام به او خم کرده، بر زمین میمالد.
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و با ارزش، رئیس دیاری، بر روی تخت طلایی نشسته و به او مقام و مرتبهای ویژه بخشیده است.
هوش مصنوعی: پیامآور به پادشاه تحسین فرستاد و گفت: ای دوست، تو مانند تاج و تخت و جواهر باارزش هستی.
هوش مصنوعی: زمین همچون باغی سرسبز و زیباست که از پای تخت تو آغاز میشود و روزگار نیز با نیکی و خوشبختی تو روشن شده است.
هوش مصنوعی: ما همه در خدمت تو هستیم و به خاطر تو زندهایم، همه ما تحت تأثیر تو قرار داریم.
هوش مصنوعی: پیام دو خون به زبان آمد و تمام حقیقتها را پنهان کرد.
هوش مصنوعی: مرد باهوشی که دهنش باز است و به خوبی سخن میگوید، توجه شاه جهان را به خود جلب کرده است.
هوش مصنوعی: منوچهر را بخاطر کردارهای بدش به حضور خواستن و از او عذرخواهی کردن.
هوش مصنوعی: در وسط کار، او را مانند کسی افغان ستم زده و بیپناهمانند فراهم کردن و تحویل دادن وسایل زندگی و مقام قرار میدهند.
هوش مصنوعی: خریدن از او، به قیمت خون پدر، نوار و پارچههای قیمتی و تاج و کمربند است.
هوش مصنوعی: فرستاده صحبت کرد و فرمانده گوش داد، سپس به آن پیام پاسخ داد و کلید حل مسئله را ارائه کرد.
هوش مصنوعی: وقتی شاه جهان خبر را از کدخدا شنید که دو فرزند ناپاک و بداندیش وجود دارند، بسیار ناراحت شد.
هوش مصنوعی: هر کدام از مردان بزرگ گفتند که هیچکس نمیتواند مانند تو، خورشید را پنهان کند.
هوش مصنوعی: دلهای پنهان آن دو مرد بدکار، از نور خورشید هم روشنتر و آشکارتر شد.
هوش مصنوعی: شنیدم که هر چیزی را که بگویی، باید آن را با دقت نگه داری، زیرا به جایی میرسی که در پاسخ چه خواهی یافت.
هوش مصنوعی: بگو به آن دو نفر بیشرم و ناپاک که هستند، که کارهایشان نادرست و عشقشان خالص نیست.
هوش مصنوعی: کسی که حرفهای بیپایه و ناپختهای میزند، ارزش ندارد که در مورد او صحبت کنیم و بیفایده است که وقت خود را صرف این گونه بحثها کنیم.
هوش مصنوعی: اگر عشق شما به من زیاد شد، پس کجاست آن سرنوشت ایرج نیک نام شما؟
هوش مصنوعی: او آرزوها و خواستههای خود را پنهان کرده و در نهایت در شرایطی سخت و تاریک قرار گرفته است، به گونهای که مرگ و زندگی او در یک تابوت مشترک و تنگ گنجانده شدهاند.
هوش مصنوعی: اکنون که انتقام ایرج را گرفتید، به خاطر این کینه، منوچهر را ساختید.
هوش مصنوعی: فقط در زمانی میتوانید چهرهاش را ببینید که با گروهی از سربازان و در حالی که کلاهی از جنس پولاد بر سر دارد، حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: با تبر و با پرچم کاویانی، سرزمین را از سم پای اسبهای بنفش آکنده کردهام.
هوش مصنوعی: رئیس جنگاوران مانند قارن، مبارز میجنگد و همچون شاپور، نبرد میکند و از او هیچ ملاحظهای در استفاده از شمشیر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در یک دست خود شمشیری به مانند شجاعت شیر و در پای خود به عنوان راهنمایی به شیراز و زیبایی آن اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مانند سام نریمان و سرو یمن، به میان سپاه برو و نقشهات را عملی کن.
هوش مصنوعی: درختی که به خاطر کینه توزی نسبت به ایرج ریشه دوانده، به خاطر خون و غم و اندوهی که بر آن باریده، باید پاک شود و از بین برود.
هوش مصنوعی: از آن زمان تا کنون کسی درخواست نکرد که ما حقیقت پشت زمانه را ببینیم.
هوش مصنوعی: تو با دو فرزندت نیامدی که در جنگ پیشقدم شوی، کجا چنین چیزی را کردهام؟
هوش مصنوعی: حالا از درختی که دشمن قطع کرد، شاخهای قوی و بلند جوانه زده است.
هوش مصنوعی: بیایید اکنون مانند یک شیر خشمگین برای انتقام پدرمان، به جنگ بیاییم.
هوش مصنوعی: فرستاده آن موضوع هولناک را بیان کرد و منوچهر، فرمانده، را مشاهده کرد که نشسته است.
هوش مصنوعی: او با حالتی بیرمق و لرزان از جا بلند شد و سپس پایش را بر روی زین گذاشت.
هوش مصنوعی: تمام موجودات و هستیها به عقل روشن آن جوان باارزش نشان داده شده است.
هوش مصنوعی: جهانی که با آرامش و زیبایی میچرخد، به زودی دگرگون میشود و تغییرات زیادی را در چهرهاش به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: شخصی همچون باد و به سرعت وارد شد، با سری پر از پاسخها و دلی سرشار از امید و گمان.
هوش مصنوعی: از دیدن او، مانند طلوع خورشید در شرق روشن شد و در دشت هامون، چادر زیبایی به تصویر کشیده شد.
هوش مصنوعی: به درگاه یک کاخ زیبا آمد و پردهنشین درون آن به اطراف خود توجه داشت که خداوند شرق را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: کسی در میان ستارهها چادر زیبا و زرق و برقی برپا کرده است که به روشنیِ آنها زینت داده شده.
هوش مصنوعی: دو پادشاه از دو سرزمین در خلوت به گفتگو نشستهاند و بحث میکنند که فرستادهای به شهر آنها بازگشته است.
هوش مصنوعی: سردار آمد و در همان زمان، فرستاده را به نزد پادشاه برد.
هوش مصنوعی: در یک مراسم تازه و زیبا، از شاه جدید درخواست کردند که خبرهایی بیاورد.
هوش مصنوعی: هر نوع اطلاع و خبری در مورد تاج و تخت شاهی را جست و جو کردند.
هوش مصنوعی: این جمله دربارهٔ شاه آفریدون و سپاهش صحبت میکند و به قدرت و شکوه دوران او در جنگها و کشورش اشاره دارد. در واقع، بیانگر عظمت و قابلیتهای نظامی و اجتماعی آن زمان است.
هوش مصنوعی: از کارهای چرخش آسمان که نسبت به منوچهر محبت دارد.
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد مهم کی هستند و چه کسی باید بر آنها نظارت کند؟ همچنین، چه کسی باید بر ثروت و داراییها حاکم باشد؟
هوش مصنوعی: فرستاده گفت: کسی که به زیبایی بهار نیکو نظر دارد و در شهریار هم دیدنی را مشاهده میکند.
هوش مصنوعی: در اردیبهشت، روزهای خوش و سرشار از زندگی است. زمین پر از عطر و زیبایی است، به طوری که همچون عطر خوش عنبر و زرین مانند خشت میدرخشد.
هوش مصنوعی: آسمان بر روی این کاخ و میدان است و بهشت برین در چهره خندان او جلوهگر است.
هوش مصنوعی: در بالای ایوان او چیزی نیست و در پهنای میدان او هم باغی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که به نزدیک ایوان رفتم، سرش را به سوی ستارهها بلند کرده و به آرامی سخنانی رازآلود میگفت.
هوش مصنوعی: با یک دست قدرتی مانند فیل و با دست دیگر نیرویی چون شیر، توانستهایم تمام جهان را تحت کنترل خود درآوریم.
هوش مصنوعی: ابر بر پشت فیلها نشسته و در تخت زرین، زینتهای ارزشمند را مانند گردنبند بر گردن شیرهای نر آویخته است.
هوش مصنوعی: زنانی که در جلوی فیلها میرقصیدند با صدای بلند از هر طرف نداهایی شبیه به نای میدادند.
هوش مصنوعی: تو گفتی که زمین به شدت به حرکت در میآید و به طرف آسمان میشتابد.
هوش مصنوعی: با آرامی به سوی آن شخصیت با ارزش رفتم و یک تخت بلند و با شکوه را دیدم که زیبا و پیروز به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: در میان جمعیتی، پادشاهی نشسته است که چهرهاش مانند ماهی درخشان و زیباست و بر سرش کلاهی از سنگ یاقوت دارد.
هوش مصنوعی: موهایی همچون کافور و چهرهای همانند گل، دلایلی برای شرم و خجالت داشته و زبانی شیرین و نرم دارد.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که دل جهان پر از بیم و امید توست، آیا مانند جمشید، زنده و دوباره به زندگی بازمیگردد؟
هوش مصنوعی: منوچهر به دنیا آمد، او همانند طهمورث، که قهرمانی بزرگ و نیرومند بود، شناخته میشود و قامتش مانند سرو بلند و استوار است.
هوش مصنوعی: در کنار تو، مثل این است که زبان و دل سلطنت میکنند.
هوش مصنوعی: در جلو، جنگجویی به نام قارن با شجاعت میجنگد و در دست چپش درخت سرو زیبایی از یمن را در اختیار دارد.
هوش مصنوعی: مانند پادشاه یمن، سرود و فرمانبرداری آنها با شکوه است، مانند پیروز گرشاسپ، که گنج و ثروتشان فراوان و قابل توجه است.
هوش مصنوعی: در میان گنجینهها، کسی را نمیتوان یافت که به آن اندازه بزرگ باشد که در دنیا دیده شود.
هوش مصنوعی: تمامی سربازان در اطراف ایوان به صف ایستادهاند، که همگی کلاه و عصاهای زرین دارند.
هوش مصنوعی: رئیس سپاه مثل قارن، شجاع و کاردان، در پیش روی سربازان قرار دارد و به آنها انگیزه میدهد.
هوش مصنوعی: مبارزی مانند شیری درنده و دلیر است، همانند شاپور که قهرمان و حریفی شکستناپذیر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چگونه بر کوههای بلند مثل فیل، صدا به گوش میرسد؛ به طوری که در فضا مانند صدای باد به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر آن گروه به جنگ ما بیایند، کوه هامون به خاطر قدرت و عزم ما همانند کوههای بزرگ میشود و کوههای بزرگ نیز مثل هامون خواهند شد.
هوش مصنوعی: همه دلها پر از حس نفرت و کینه است و هیچ چیزی جز جنگ و درگیری در آرزوهایشان جای ندارد.
هوش مصنوعی: همه چیزهایی را که دید، برای آنها توضیح داد و همچنین سخنانی را که از آفریدون شنیده بود، بیان کرد.
هوش مصنوعی: دو مرد بیرحم و ظالم باعث آزار و رنج دل شدند؛ بهطوری که رنگ صورتشان به آبی تیرهای تغییر کرد.
هوش مصنوعی: آنها به دور هم نشسته و هر نوع نظری را در مورد سخن جستجو کردند، اما نه ابتدای کلام معلوم بود و نه انتهای آن.
هوش مصنوعی: وقتی به سلامتی بزرگ رسیدی، به تور گفتی که باید آرامش و شادی را در دل خود پنهان کنی.
هوش مصنوعی: باید مراقب بود که آن بچهٔ نره، همچنان ملایم و بیخطر باقی بماند و تبدیل به موجودی خطرناک و شجاع نشود.
هوش مصنوعی: یادگار کسی که هرگز هنری نداشته و به اندازهای مشهور شده است که مانند آموزگار افریدون به چشم میآید.
هوش مصنوعی: وقتی نوه تصمیم میگیرد که با پدربزرگش مشورت کند، از آن نقطهای که قرار دارد به سمت جایی میرود که به گنجی ارزشمند دست یابد.
هوش مصنوعی: باید سریعاً خود را برای جنگ آماده کنیم و به جای تعلل، اقدام کنیم.
هوش مصنوعی: سواران از میان لشکر به بیرون تاختند و از چین و خاور سپاهی را آماده کردند.
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، گفتوگویی جهانی به میان آمد و روی به سمت آنها نهادند.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که سپاهی که مرز و محدوده مشخصی ندارد، در واقع به مانند ستارهای جوانهزده است که هنوز به کمال نرسیده و نمیتواند به خوبی عمل کند. چنین سپاهی در اصل نمیتواند به هدف خاصی دست یابد و دچار هرج و مرج خواهد شد.
هوش مصنوعی: از شرق دو لشکر به سوی ایران حرکت کردند و در آنجا فرود آمدند، اما خودشان در داخل غیب شدند.
هوش مصنوعی: با لباسهای کهنه و دل شکستگی، با آرزوی دوستی و محبت، دل را پر از کینه و تیغ کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.