دگر هفته با لشکری سرفراز
به نخچیرگه رفت با یوز و باز
برابر ز کوهی یکی شیر دید
کجا پشت گوری همی بر درید
برآورد زاغ سیه را بزه
به تندی به شست سهپر زد گره
دل گور بردوخت با پشت شیر
پر از خون هژبر از بر و گور زیر
چو او گور و شیر دلاور بکشت
به ایوان خرامید تیغی به مشت
دگر هفته نعمان و منذر به راه
همی رفت با او به نخچیرگاه
بسی نامور برده از تازیان
کزیشان بدی راه سود و زیان
همی خواست منذر که بهرام گور
بدیشان نماید سواری و زور
شترمرغ دیدند جایی گله
دوان هر یکی چون هیونی یله
چو بهرامگور آن شترمرغ دید
به کردار باد هوا بردمید
کمان را بمالید خندان به چنگ
بزد بر کمر چار تیر خدنگ
یکایک همی راند اندر کمان
بدان تا سرآرد بریشان زمان
همی برشکافید پرشان به تیر
بدین سان زند مرد نخچیرگیر
به یک سوزن این زان فزونتر نبود
همان تیر زین تیر برتر نبود
برفت و بدید آنک بد نامدار
به یک مویبر بود زخم سوار
همی آفرین خواند منذر بدوی
همان نیزهداران پرخاشجوی
بدو گفت منذر که ای شهریار
بتو شادمانم چو گلبن به بار
مبادا که خم آورد ماه تو
وگر سست گردد کمرگاه تو
همانگه چون منذر به ایوان رسید
ز بهرام رایش به کیوان رسید
فراوان مصور بجست از یمن
شدند این سران بر درش انجمن
بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر
سواری چو بهرام با یال و کفت
بلند اشتری زیر و زخمی شگفت
کمان مهره و شیر و آهو و گور
گشاده بر و چربه دستی به زور
شترمرغ و هامون و آن زخم تیر
ز قیر سیه تازه شد بر حریر
سواری برافگند زی شهریار
فرستاد نزدیک او آن نگار
فرستاده چون شد بر یزدگرد
همه لشکر آمد بران نامه گرد
همه نامداران فروماندند
به بهرام بر آفرین خواندند
وزان پس هنرها چو کردی به کار
همی تاختندی بر شهریار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: دو هفته بعد، پهلوانی به نام بهرام به شکار با یوز و باز رفت. در حین شکار، شیرانی را دید که در حال دریدن گور بودند. بهرام با تیر خود شیر و گور را بر زمین زد و پس از پیروزی به ایوان رفت. در هفته بعد، نعمان و منذر همراه او به شکار آمدند و خواستند قدرت بهرام را ببینند. وقتی بهرام شترمرغ را دید، با سرعت آن را نشانه گرفت و تیرهایش را به هم میکوبید و یکی یکی شترمرغ را شکار کرد. موفقیت او باعث شگفتی منذر و مدح و ستایش او شد. آنها پس از بازگشت به ایوان، زخمهای بهرام را بر روی پارچهای نقاشی کردند و بهرام را مورد تحسین قرار دادند. این داستان نشاندهنده قدرت و مهارت بهرام در شکار و جنگ است.
هوش مصنوعی: در هفتهی آینده، او با گروهی شجاع و قدرتمند به دشت شکار میرود و همراه خود یوز و باز دارد.
هوش مصنوعی: یک شیر را در کوه دید که چگونه پشت تپهای را میدرد.
هوش مصنوعی: زاغ سیاه به سرعت حرکت کرد و با پاهایش بر زمین ضربه زد تا توجه دیگران را جلب کند.
هوش مصنوعی: دل برای گور میزند، در حالی که پشت شیر به شدت خونین است و نشانهای از قدرت و شجاعت زیر آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: وقتی او شیر دلاوری را در گور به زمین زده و کشته است، با تیغی در دست به آرامی وارد سالن میشود.
هوش مصنوعی: نعمان و منذر به جایی میروند که شکار کنند و در این راه در کنار هم هستند.
هوش مصنوعی: بسیاری از نامآوران از عربها به دست آمدهاند، زیرا آنها به خوبی راههای سود و زیان را شناختهاند.
هوش مصنوعی: منذر به این فکر بود که بهرام گور به آنها نشان دهد که چگونه سوارکاری و قدرت دارد.
هوش مصنوعی: شترمرغها جایی را دیدند که در آن گلهای در حال حرکت بود و هر کدام به طور آزاد و رها در آنجا بودند.
هوش مصنوعی: وقتی بهرامگور آن شترمرغ را دید، به قدری سریع حرکت کرد که گویی همچون باد در حال وزیدن است.
هوش مصنوعی: کمان را به آرامی بکشید و با خوشحالی به سمت هدف نشانه بروید، سپس چهار تیر را روی کمر خود بگذارید.
هوش مصنوعی: هر یک از آنها مانند تیر در کمان به سوی هدفی روانه میشوند تا در نهایت زمان مشخصی را برای رسیدن به مقصد تعیین کنند.
هوش مصنوعی: او با تیرهایش به شدت بر پرندگان میزند و آنها را شکار میکند. به این شکل، مردی که در کار شکار است، به هدف خود میرسد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هیچ چیزی در این دنیا به اندازه یک سوزن از آن چیزی که در اختیار داریم، ارزش ندارد و هیچ تیر دیگری به اندازه این تیر نمیتواند برتر باشد. به عبارتی، مقایسهای که صورت میگیرد، نشاندهنده این است که همه چیز به اندازه یک سوزن ارزشمند نیست و هیچ چیز برتر از آن چیزی که ما داریم، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: او رفت و دید که آن کس که بدنام بود، در یک لحظه از یک موی سوار زخم خورده است.
هوش مصنوعی: او با صدای رسای خود، به کسانی که به نبرد میپردازند و پرخاشگر هستند، دعوت میکند و آنها را به جنگ تشویق میکند.
هوش مصنوعی: منذر به شهریار میگوید که من به خاطر تو بسیار خوشحالم، شادابی و شادیام مانند گلهایی است که در فصل بهار شکفتهاند.
هوش مصنوعی: مبادا که زیبایی و جذابیت تو کمرنگ شود و این باعث شود که استحکام و صلابت تو نیز تضعیف گردد.
هوش مصنوعی: در آن زمان که منذر به کاخ رسید، خبر خوش از بهرام به او رسید که از مقام و رتبهی بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: بسیاری از نقاشان از یمن به سوی او شتافتند و این سران در کنار او جمع شدند.
هوش مصنوعی: فرمان داد تا زخم او را با تیر نقاشی کنند روی پارچه ابریشمی.
هوش مصنوعی: این مصراع به توصیف سواری به نام بهرام میپردازد که بر اسبی با یال و گردنی بلند سوار است و زیر او حیوانی همچون الاغ وجود دارد که زخم عجیبی دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف صحنهای از زندگی وحشی اشاره دارد، جایی که کمان و تیرهایی آماده شکار موجودات مختلف مانند شیر، آهو و گورخر هستند. در اینجا گویی دستی قوی در کار است که با قدرت و سرعت به شکار میپردازد، و این نشاندهندهٔ چالاکی و مهارت در عمل شکار است.
هوش مصنوعی: شترمرغ و هامون، و زخمی که تیر سیاه بر روی پارچهی لطیف گذاشته، همه چیز را تازه و واضح نشان میدهد.
هوش مصنوعی: سوارانی به سوی شهریار فرستاده شدند تا نزد او آن معشوقه را ببرند.
هوش مصنوعی: وقتی فرستاده به یزدگرد رسید، تمام لشکر به دور آن نامه جمع شدند.
هوش مصنوعی: تمامی شخصیتهای معروف در برابر بهرام سر تسلیم فرود آوردند و او را به ستایش خواندند.
هوش مصنوعی: و بعد از آن، به خوبی و مهارتهای خود پرداختهای و با سرعت و شتاب بر پادشاه حمله کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.