گنجور

 
فیاض لاهیجی

گر برین قامت فزاید جلوة آن دلفریب

بر سر بازار محشر وعدة ما و شکیب

من کیم مرغی که بهر نغمه در بندش کنند

از پریدن ناامید از سر بریدن بی‌نصیب

هر که را دردیست از دست طبیب آید علاج

وای بیماری که چون من هست دردش از طبیب

از قضا بخت سیه هرگز نمی‌کردم قبول

گر ندادی آشنایی‌های آن زلفم فریب

می‌‌توانی در سخن فیّاض داد جلوه داد

زانکه لفظ آشنا داری و معنیِّ غریب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode