گنجور

 
فیاض لاهیجی

نو خط من کرده است عزّت نخجیر من

سلسلة عنبرین ساخته زنجیر من

کام حلاوت کشم، طعم هلاهل گرفت

لعل که شکّر فکند در قدح شیر من؟

حکمت یونان چکد گر ز لبم دور نیست

خون فلاطون خورد نالة شبگیر من

بر لب خاموش من شکوه درآید به جوش

در پس نُه پرده‌دار گوش به تقریر من

دم ز فلاطون زند صورت خمخانه‌ام

مدرس اشراق گشت مجلس تصویر من

عاشق و معشوق راهست ز هم فیض‌ها

آنکه مرید منست هست هم او پیر من

رنگ تغافل شکست دوش ز بی‌تابیم

بی‌سببی هم نبود این همه تغییر من

تا نشوی رام من رام نگردم به تو

هست مسخّر شدن مایة تسخیر من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode