نمیگردد مگر، در صیدگاه دل شکار من
نمیدانم به هر جانب چه میتازد سوار من
از آن در عشق او میلم به دلتنگی فزون باشد
که جز در تنگنای دل نمیگردد دچار من
تویی در خور شب و روزم چه در دنیا چه در عقبا
مه من، آفتاب من، بهشت من، بهار من
تو رفتی بس نبود از پیشم ای بیرحم بیپروا
که بردی در رکاب خود شکیب من، قرار من
ندارم دست دامنگیر و ترسم روز محشر هم
چنین بیدست و پا از خاک برخیزد غبار من
چنان گم گشتگان را وعدة من منتظر دارد
که پر بر هم نزد عنقا دمی در انتظار من
شکار ناتوانیها چنان شد پیکر زارم
که بر جسمم گرانی مینماید جان زار من
پریشان آنقدر گفتم که در هر کهنه اوراقی
که بینی تا قیامت بر تو خواند یادگار من
به دل سودای زلفش آن قدر فیّاض جا دادم
که روید تا قیامت سنبل از خاک مزار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا جانانهای باید که باشد غم گسارِ من
میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من
چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد
به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من
اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا
[...]
سر بارندگی دارد دو چشم تند بار من
که فتحالباب هجرانست و تحویل نگار من
مرا چون ماه در عقرب خوش آمد روی و زلف او
از آن نیکی نمیبینم، که بد بود اختیار من
من آن چرخم، که از جانست مهرم در میان دل
[...]
پس از مردن به خاک من گذر کن غمگذار من
ببین صد حرف غم در هر خط از لوح مزار من
به کویت بس که آه آتشین از دل برآوردم
سگت را داغها مانده ست بر جان یادگار من
نبیند کس فروغ مهر را تا حشر اگر ناگه
[...]
چنان گردد خیالش چشم اشکبار من
که میپندارم اینک خواهد آمد در کنار من
شب هجران چه سان بر بستر راحت نهم پهلو
که هر مو دور ازو خاریست در جسم فکار من
ز من دارد فراغ آنشوخ و من در آتش محنت
[...]
به یک خمیازهٔ گل طی شد ایام بهار من
به یک شبنم نشست از جوش، خون لاله زار من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.