اسکندرم دستور من عقل هنر فرسود من
آیینة اسکندری جان غبارآلود من
تا کی نهد بر آتشم چون عود و من دم در کشم
ترسم بگیرد چرخ را یک باره آه و دود من
تا از غبار کوی او آرایش خود کردهام
خورشید حسرت میبرد بر روی گردآلود من
دلّاک هستی نرخ من چندان که میگیرد بلند
عشق تو یکسان میخرد بود من و نابود من
رامند وحش و طیر اگر بر صوت داودی چرا
رم میکند وحشیّ من از نغمة داود من!
عشقست و در عالم همین بیتابی و بیطاقتی
طاقت، زیان گر میشود در عاشقیها، وسد من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.