ز مژگان چند چون ابر بهاران
سرشک لالهگون بارم چو باران
به خاک کوهکن برمیفروزم
چراغ لالهای در کوهساران
خط سبزش مرا شوریدهتر کرد
جنون کهنه نو شد در بهاران
سمندش را به جولان خواهد آورد
بلند اقبالی این خاکساران
جدایی نو محبّ را بلایی است
به من در هجر او رحم است یاران
کشاکش با تمنّای تو دارد
بنازم حسرت امّیدواران!
نگه را رخصت خونریزیی ده
قراری کردهای با بیقراران
به مژگان تو در خنجر گذاری است
نگاهت آن سر خنجر گذاران
به غیر از خار خار دل نچیدم
گلی در آرزوی گلعذاران
مرا در دوستداری عمر بگذشت
ندیدم دوستی زین دوستداران
نبیند تیره روز و روزگاری
چون من فیّاض کس در روزگاران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابوالفتح آفتاب نامداران
مظفر نام و تاج کامگاران
اگر باران نباشد در بهاران
سرشگ و آه من بس باد و باران
جهان را بس بود نالیدن من
اگر بلبل ننالد در بهاران
سحرگه بانگ من بشنو ز مطرب
[...]
همه سیمین بر و زرین سواران
پری رویان و پروین گوشواران
زلبهای چو بسد در فروشان
ز گیسوهای مشکین مشکباران
بگاه عشرت و بوس و تماشا
[...]
نشست آن شب به نوشانوش یاران
صبوحی کرد با شب زندهداران
که گر جامه بپوشد شه هزاران
نگردی تو ز خیل بیقراران
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.