گنجور

 
فیاض لاهیجی

خوش آن که دست به دست سبوی می‌باشم

چو دیده باز کنم رو به روی می باشم

چرا خورم غم روزی چو می‌توانم کرد

که زنده تا به قیامت به بوی می‌ باشم

ز قیل و قال حکیمان دلم گرفت کجاست

زبان حال که در گفتگوی می‌ باشم

ضرر نیست مکیدن لب پیالة می

همین بس است که در آرزوی می باشم

ز نام می چو توان نشئه یافتن فیّاض

چه لازم است که در جستجوی می باشم