گنجور

 
فیاض لاهیجی

هر که مشتاق تو باشد گِل به سر دارد نشوید

هر که را در دل تو باشی گُل به کف دارد نبوید

هر کجا قدّ تو باشد سرو را قمری نخواهد

هر کجا روی تو باشد حرف گل بلبل نگوید

گل اگر روی تو بیند اینقدر بر خود نچیند

باد اگر زلف تو بوید طرة سنبل نبوید

گر نه چون کوی تو باشد در چمن گلبن نخیزد

گرنه با یاد تو باشد سرو در گلشن نروید

هر که را دوزخ تو باشی از بهشت آسوده باشد

هر که را دنیا تو باشی دست از عقبا بشوید

گر نه با یاد تو باشد در بهشت آتش ببارد

گر نه بی‌روی تو باشد گلبن از دوزخ بروید

گر صبا پیچد به زلفت راه بیرون شد نیابد

ور نسیم آید به کویت جانب گلشن نپوید

بگذر از خود گر هوای وصل او در سینه داری

هر که خود را گم نسازد در میان او را نجوید

بر سر لطف است با فیّاض امشب چشم مستش

هر چه می‌خواهد بخواهد هر چه می‌گوید بگوید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode