گنجور

 
فیاض لاهیجی

حرف عقبا را دل آگاهم از دنیا شنید

از لب امروز گوشم نغمة فردا شنید

خو به تنهایی چنان کردم که در شب‌های غم

می‌توان از آشیانم نالة عنقا شنید

چشم پر حرف تو امشب گفت در گوش دلم

هر چه خواهد از لب خاموش من فردا شنید

گر به یاد ناله آرم عالمی پر می‌شود

آنچه گوش ناشنو زان لعل ناگویا شنید

پاسبان شد مضطرب امشب چو در زندان غم

نالة زنجیر من از دامن صحرا شنید

آشنا با حرف عاشق نیست غیر از گوش یار

درد دل در پیش مردم کردم او تنها شنید

رمز عشق و عاشقی فیّاض جز با کس نگفت

در جهان هر کس سرود این نغمه را از ما شنید