گنجور

 
فیاض لاهیجی

بر شعله آن چنان که کسی تار مو نهد

پیچد چو زلف دست به رخسار او نهد

ترسم درازدستی آن زلف خیره را

آخر مباد سلسله در پای او نهد!

آخر به کام خال شدی، صد هزار حیف

با هندویی برای چه کس رو به رو نهد!

تبخاله می‌زند لب ساغر هزار جای

لب بر لب شراب گر آن تندخو نهد

کس تا ابد دگر سخن تازه نشنود

فیّاض مهر اگر به لب گفتگو نهد