گنجور

 
فیاض لاهیجی

آهم سحر چو از دل رنجور شد بلند

تا جیب آسمان ز زمین نور شد بلند

آسان مگیر نالة زار مرا به گوش

کاین دود دل ز سینه به صد زور شد بلند

در زیر پرده نشتر صد درد می‌خورد

این خون نغمه کز رگ طنبور شد بلند

در مجلس تو ما به چه رو سربرآوریم

خورشید در حوالیت از دور شد بلند

عاشق نظاره در دل هر سنگ می‌‌کند

آن آتشی که از شجر طور شد بلند

نام کسی به کوی فنا گم نمی‌شود

بر دارِ نیستی سر منصور شد بلند

فیّاض انتظار قیامت چه می‌کشی!

اینک ز سینه طنطنة صور شد بلند