گنجور

 
فیاض لاهیجی

چون در آیینه نظر آن مه دیرینه کند

خال را مردمک دیدة آیینه کند

چه توقّع دگر از عمر، جوانی چو نماند

شنبة ما چه گلی کرد که آدینه کند!

لذّت آنست که هرگز نپذیرد تغییر

تا کی این جامه شود پاره و کس پینه کند!

تا ابد کشتِ محبّت نکشد منّت ابر

سایه گر تیغ تو بر مزرعة سینه کند

حسرت روز فزونی به کف آور فیّاض

غم فردای تو تا کی هوس دینه کند!