چه خوش آنکه ناوک غمزة تو به سینه میل وطن کند
دل خسته را ز شکفتگی تر و تازهتر ز چمن کند
دل غنچه خون شود از حسد سحری که از ره امتحان
به چمن نسیم سحر گهی صفت تو غنچه دهن کند
چه گره که از دل پر گره بگشاید و فتدت به زلف
لب گفتگوی مرا اگر نگه تو گرم سخن کند
تو به هر طرف که به رغم من فکنی خدنگ ستیزه را
همه جا به بال و پر ستم کششی به جانب من کند
ز نزاکت تن نازکت فکند به پیرهن تو خار
به مثل نسیم صبا به دامنت ار چه برگ سمن کند
ز نسیم طرّة حور عین نشود شکفته دماغ او
ز غبار رهگذر تو هر که عبیر جیب کفن کند
دل فیّاض ز غم لب تو چه شد که غوطه به خون زند
که جفای لعل لب تو خون به دل عقیق یمن کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.