دردا که غمزة دوست دشمن شکار هم شد
نشکست عهد دشمن تا استوار هم شد
مردیم و از سر ما بخت سیه نشد دور
وه کاین چراغ مرده شمع مزار هم شد
از آه سرد بلبل فصل خزان گلشن
دی سرد گشت هر جا، کار بهار هم شد
در عقدهریزی بخت پر دست و پا زدم لیک
کاری نیامد از دست دستم ز کار هم شد
رازی که بود در دل خون گشته همره اشک
آمد برون و صرف جیب و کنار هم شد
خوش داشتیم چندی یاری و روزگاری
برگشت یار چون بخت، و آن روزگار هم شد
ای آنکه گفتی از دوست چونست حال فیّاض
بیچاره در ره او مرد و غبار هم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.