گنجور

 
فیاض لاهیجی

مشّاطه چو آرایش آن زلف علم کرد

آن خم که در آن بود دلم باز به خم کرد

هر تار سر زلف تو ماوای دلی بود

مشّاطه برین سلسله بسیار ستم کرد

قربانی مژگان تو گردم که به یک تاز

تسخیر جهان بی‌مدد تیغ و علم کرد

تا لذّت تیغ تو چشیدست، دلم را

رحمست بر آن صید که از دام تو رم کرد

نازی که نگاه تو به فیّاض حزین داشت

یارب چه گنه دید که بی‌واسطه کم کرد!