تنها نه ز زلفت دلم آرام ندارد
خود کیست که سر در پی این دام ندارد!
شمشاد قدان جمله به بالای تو نازند
سروی چو قدت گلشن ایّام ندارد
سررشتة پاس دل ما خوب نگه دار
یک مرغ چنین زلف تو در دام ندارد
سودای دو چشم تو نرفت از سر و ناصح
در شیشه دگر روغن بادام ندارد
گرد لب شیرین تو گردم که ادایی
بیچاشنی تلخی دشمنام ندارد
ناصح سر اندیشة تدبیر مرنجان
پروای کسی این دل خود کام ندارد
قدّی که نباشد روش جلوة نازش
مانند قبایی است که اندام ندارد
ماییم و ره بیرهی عشق که هرگز
آغاز ندانسته و انجام ندارد
بیمرحله ره رو که اگر همره شوقی
صد مرحله اندازة یک گام ندارد
کافر بچهای باز مگر زد ره فیّاض
کز کعبه همی آید و اسلام ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنی که چو تو گردش ایام ندارد
سلطان چو تو معشوق دلارام ندارد
چون دانهٔ یاقوت تو گل دانه ندارد
چون دام بناگوش توبه دام ندارد
بادی نبزد در همه آفاق که از ما
[...]
عشقست طلسمی که در و بام ندارد
آن کس که ازو یافت نشان نام ندارد
بس حله الوان به قد عشق بریدند
یک جامه به اندازه اندام ندارد
بادی که وزد وجد کند مست محبت
[...]
میخانه چو من رند نکو نام ندارد
از می کشیم شکوه لب جام ندارد
از ثابت و سیاره گردون بحذر باش
کاین مزرعه یکدانه بیدام ندارد
هر سنگ که خورد از کف اطفال نگهداشت
[...]
پروای خط آن عارض گلفام ندارد
از سادگی این صبح غم شام ندارد
پاس دل خود دار که آن زلف گرهگیر
یک دانه بغیر از گره دام ندارد
با دوری دلها چه کند قرب مکانی
[...]
آغاز محبت دگر انجام ندارد
این صبح قیامت ز قفا شام ندارد
در عالم تجرید، ره حرص وهوس نیست
این بادیه امن دد و دام ندارد
خواهد ز بس آیینه ببیند رخ خوبت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.