در ازل سوز محبّت در دل ما جا گرفت
از دل ما بود هر جا آتشی بالا گرفت
داشتیم امشب حدیث روی جانان بر زبان
در میان برجست شمع و از زبان ما گرفت
پیش ازین هرگز متاع جلوه این قیمت نداشت
نخل بالادست او این نرخ را بالا گرفت
تختهای بعد از شکستن هم نیامد بر کنار
کشتی ما عاقبت کام دل از دریا گرفت
دامن مقصود اگر در کف نباشد گو مباش
گردبادم میتوانم دامن صحرا گرفت
این چنین کز رفتن ما میشود خوشحال دوست
رفته رفته میتوانم در دل او جا گرفت
از ازل سر در پی ما تیرهبختان کرده بود
ما برون رفتیم غم فیّاض را تنها گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تبعید از غم و تلاش برای رهایی از آن اشاره میکند. او توصیه میکند که باید از عمر بیفایده گذشت و لحظاتی از زندگی را به شادی و عشق اختصاص داد. شاعر به زیبایی و شیرینی محبت اشاره میکند و میگوید که عشق نیاز به فداکاری و یادگیری دارد. همچنین به درک عمیق از عشق و دوستی اشاره میکند و به احساسی نیرومند از زیبایی و شور زندگی توجه دارد. در نهایت، او به چالشهای عشق و دوستی میپردازد و میگوید که از سختیها باید درسی آموخت و به خوبی بر سختیها غلبه کرد.
هوش مصنوعی: در آغاز، آتش عشق در دل ما نشسته و همیشه با ما بوده است. هر زمان که آتشی شعلهور شده، نشان از وجود عشق در دل ما دارد.
هوش مصنوعی: امشب درباره معشوق صحبت میکردیم و در حالی که شمع روشن بود، ناگهان صحبتمان از زبان ما قطع شد.
هوش مصنوعی: تا به حال این کالا به این ارزش شناخته نشده بود، اما اکنون درخت نخل که در بالاست، این قیمت را افزایش داده است.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه کشتی ما شکسته شد، دیگر تختهای به کمک ما نیامد و در نهایت، ما توانستیم به آرزوهایمان از دریا برسیم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی به مقصد دست پیدا کنی، نگران نباش؛ من میتوانم با یک باد تند دامن بیابان را برایت بزنم.
هوش مصنوعی: وقتی که ما میرویم، دل دوست خوشحال میشود، و به تدریج میتوانم در دل او جایی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: از آغاز، سرنوشت شوم ما را دنبال کرده بود و وقتی که ما از آن وضعیت بیرون آمدیم، تنها غم و اندوه فراوان را به همراه داشتیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرو به دید آن قد و رعنایی ازان بالا گرفت
در چمنها لاجرم کارش ازان بالا گرفت
با قدش نسبت ندارد قامت سرو بلند
راست می گوییم و بر ما نیست این کس را گرفت
جز حدیث تیر او در دل نمی آید مرا
[...]
ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت
باد بستان دشت را در عنبر سارا گرفت
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد
بلبل خوش نغمه آهنگ هزار آوا گرفت
زاهد خلوت نشین چون غنچه خرگه زد بباغ
[...]
تا دل سرگشته ام چون زلف او سودا گرفت
از بر من رفت جان و در دو زلفش جا گرفت
من که شیدایی آن زلف سیاه سرکشم
دامنت را گر بگیرم نیست بر شیدا گرفت
تا برفت از پیش چشمم آن رخ چون آفتاب
[...]
تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت
از بلای عشق آن بالا نمی نالیم ما
مبتلائیم از بلا این کار ما بالا گرفت
موج دریا می رسد ما را به دریا می کشد
[...]
هر که را اندیشه زلف تو در دل جا گرفت
چون سر زلفت وجودش مو به مو سودا گرفت
با دهانت نکتهای میگفتم از اسرار غیب
سالک از راه حقیقت خردهها بر ما گرفت
تا دم از بوی سر زلف تو زد باد صبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.