شور جنونم از سر این بخت شوم رفت
فرّ همای عشق به تاراج بوم رفت
با کشت ما که آبخورش آتش دلست
سرگرم شد سموم و ستم بر سموم رفت
فال خرابی غم او میزند دلم
آسودگی ز طالع این مرزوبوم رفت
افکند سایه بار غمت بر وجود ما
آتش دگر به تربیت شمع و موم رفت
فیّاض تا چه فتنه دهد روزِ خطِّ یار
اینک سپاه زنگ به تاراج روم رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عواطف عمیق و درد عشق صحبت میکند. او ابراز میکند که عشق و غم همیشه در وجودش هستند و نمیتوانند از او جدا شوند. حتی با گذر زمان و تغییراتی که در زندگیاش رخ میدهد، احساساتش همچنان باقی میمانند. او به طور نمادین در مورد شکنندگی قلب و جراحتهای ناشی از عشق صحبت میکند و نشان میدهد که هرچند با مشکلات زیادی روبرو شده، اما عشقش همچنان در درونش زنده است و تغییر نکرده است. در نهایت، شاعر به ناامیدی و بیوفایی دنیای کنونی اشاره میکند و از تجربههای تلخ خود در این زمینه سخن میگوید.
هوش مصنوعی: شوق و هیجان من به خاطر این سرنوشت بد از بین رفت و آرزوی عشق من همچون پرندهای از دست رفت و به سرزمین دیگر پرواز کرد.
هوش مصنوعی: محصول ما که نیاز به آب دارد و دل را میسوزاند، باعث به وجود آمدن آتشهای سوزان و فشارهای زیادی شده و در نتیجه بر زحمتهای موجود افزوده میشود.
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر مشکلات و غمهای او قرار دارد و زندگی راحت و آرام من به خاطر سرنوشت این سرزمین از بین رفته است.
هوش مصنوعی: غم تو بر وجود ما سنگینی میکند و دیگر در دل ما آتشی روشن نیست، مثل شمعی که در اثر گرما نرم میشود.
هوش مصنوعی: دست قدرت خداوند تا چه حد میتواند روز تصمیمگیری یار ایجاد آشوب کند. در این لحظه، سپاهیان زنگ به سوی رومیان دستبرد زدند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.