درمانده دل به کار من و من به کار دوست
دل شرمسار من شد و من شرمسار دوست
در گریه اختیار ندارم که داده است
عشقم زمام دل به کف اختیار دوست
من بیقرار لطفم و دل بیقرار ناز
تا در هلاک ما به چه باشد قرار دوست
تا نگذری ز خویش نیابی نسیم وصل
برخیز از میان و نشین در کنار دوست
فیّاض هستی تو گرانی ز حد فزود
شرمی که بیش ازین نتوان بود بار دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به احساسات عمیق خود نسبت به دوست و عشق بیان میکند. او به موسی اشاره میکند که اگر قدرت نگاه به دوست را ندارد، نباید به جلوههای او نزدیک شود. خون شهیدان را با خون خود مقایسه میکند و نشان میدهد که هر دو برای عشق و وفاداری به دوست ارزشمند هستند. ناز و زیبایی صبح را به دوستش نسبت میدهد و معتقد است که در روز جزا، جهان شاهد دوستی او خواهد بود. همچنین به عذرخواهی از دوستی که به ناحق مورد اتهام قرار گرفته، اشاره میکند. در نهایت، عشق و وفاداری به دوست را بر هر چیزی ترجیح میدهد.
هوش مصنوعی: دل من از عشق و محبت به کار دوستم مشغول است و خودم هم به خاطر این عشق، به دوستم شرمنده و ناراحت شدهام. در واقع، عشق و محبت من به او باعث شده که احساس شرمندگی کنم.
هوش مصنوعی: در حال گریه هستم و نمیتوانم بر خودم کنترل داشته باشم، زیرا عشق من تمامی احساسات و دل من را به دست دوست سپرده است.
هوش مصنوعی: من همیشه در انتظار محبت تو هستم و دل من بیقرار عشق و ناز توست. حالا باید ببینیم که آیا در این وضعیت خطرناکی که در آن هستیم، آرامشی برای دوست ما وجود خواهد داشت یا خیر.
هوش مصنوعی: اگر از خودت فاصله نگیری، نمیتوانی بوی وصال دوست را حس کنی. بنابراین، از حالت کنونی خود بیرون بیا و در کنار دوست قرار بگیر.
هوش مصنوعی: خداوندی که بخشندگی و کرامت او بینهایت است، به قدری نعمتها و محبتهایش فراوان و باارزش است که به طوری نمیتوان بیشتر از این از او درخواست کرد. احساس شرم و ناتوانی در این است که غیر از این دیگر نمیتوان خواهشی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست
خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست
دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم
[...]
دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست
خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست
بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب
حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست
صد جان من فدای تو پیک خجسته پی
[...]
جز در پناه وصل و دل استوار دوست
کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست
قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود
از التماس دشمن و از اعبتار دوست
صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق
[...]
زار و نزار و خسته ام و بی قرار دوست
از من ای صبا ببر خبری تا دیار دوست
گو یاد کن زحال جگر خستگان هجر
آنشب که هست روز و شب اندر کنار دوست
کی در خور غمست و فراق آنکه سالها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.