گنجور

 
فیاض لاهیجی

چون مُهر لب به شکوة آن تندخو شکست

رنگ حیا به چهرة محجوب او شکست

دل کرد آرزو که ببوسد لبش به خواب

صد جا ز بیم، رنگِ رخ آرزو شکست

چون گل جگر ز هجر ویم لخت لخت ریخت

دل همچو غنچه در غم او تو بتو شکست

تن خاک گشت و جان به هوای تو پایدار

صد شکر می نریخت اگرچه سبو شکست

فیّاض چون نهان کنم این غم! که بارها

رنگ رخ مرا نگهش رو به رو شکست