چون امتان کبر حدیث نسب کنند
رندان خاکسار سخن از حسب کنند
اجزای من چو نام تو گیرم یکان یکان
چون جان خستگان غمت طوف لب کنند
اینست اگر غرور بتان روز بازخواست
ترسم دیت ز خضر و مسیحا طلب کنند
جانم فدای غم که مریضان آن دیار
چون شعله جان دهند چو بدرود تب کنند
نسبت به جلوه تو تجلی کند درست
چون دودمان حسن حدیث نسب کنند
از ناله لب مبند مبادا درین چمن
چون غنچهات به خنده شادی ادب کنند
از بیکسان بترس فصیحی که این گروه
روز زمانه را به یکی آه شب کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.