گنجور

 
فصیحی هروی

دیده هرگز خویشتن را صید شهبازی نکرد

بال بر هم زد تمام عمر و پروازی نکرد

لاف اقبال کلیدی زد زبانم سالها

لیک هرگز فتح قفل مخزن رازی نکرد

دوش غم را لذت انجام در آغاز بود

عقل کانجا می‌ ندارد کارش آغازی نکرد

عشقم از بس کرد پنهان رفتم از یاد حبیب

آنچه محرم کرد با من هیچ غمازی نکرد

چشم مستش را فصیحی صد هنر بیش است لیک

خویش را هرگز شهید جلوه نازی نکرد