گنجور

 
فصیحی هروی

رفت صد عید و نسیمی یاد باغ ما نکرد

شعله‌ای هرگز مبارک باد داغ ما نکرد

تلخ کامی بین که ما مخمور و صاف خرمی

خشک شد در شیشه و یاد ایاغ ما نکرد

چون خزان کردیم صد گلشن تهی از رنگ و بو

نکهت غم هیچ بدرود دماغ ما نکرد

نوبهاری سیر آتشخانه‌ها می‌کرد دوش

یک نهال شعله گل جز در چراغ ما نکرد

وقت بی‌قدری فصیحی خوش که صد نوبت فزون

گم شدیم از دیر و دودی هم سرغ ما نکرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode