گنجور

 
فصیحی هروی

ما و من برلب مرغان چمن بسیارست

ما چنینیم که هستیم سخن بسیارست

کشته بی‌تیغ شو وبی کفن آ در بر خاک

منت تیغ و تمنای کفن بسیارست

کو سری لایق فتراک و تنی در‌خور خاک

ورنه میدان غمش را سروتن بسیارست

سینه بگدازم دل خون کنم و جان سوزم

شعله شوقم و خاصیت من بسیارست

توبه‌ای نیست فصیحی که شکستن ارزد

ورنه از دولت می‌ توبه‌شکن بسیارست