این شهادتگه عشقست تقاضایی کن
تیغ بیکار نشستهست تمنایی کن
چون درین باغ بجز نام تجلی نشکفت
پنبه از گوش برون آر و تماشایی کن
نام معشوق به یک جمله نگنجد با غیر
هر خروش از لبت آواره صحرایی کن
یوسف ار نیست به یوسف نه که هم مرحله است
هر چه بینی تو درین قافله سودایی کن
گر ره کعبه درازست فصیحی باری
دیده غارت نقش کف پایی کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.