چون شعله پرتب است درون و برون ما
تبخاله میزند لب خنجر ز خون ما
بر سر زند وفا و کند بر زمانه ناز
هر لالهای که بشکفد از بیستون ما
کو گریهای که خنده شادی چمن چمن
جوشد به جای شعله ز داغ درون ما
زلفی دلم ربوده که در دیده خرد
شد مردمک سیاهی داغ جنون ما
گفتیم بشکفیم دو روزی درین چمن
دیدیم روی عالم و بد شد شگون ما
سر چشمه غمیست ز فیض عشق
هر زخم تیشه در جگر بیستون ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت احساساتی و پر از شور است. او از درون خود، که پر از آتش و تب است، صحبت میکند و به زخمها و دردهای عاطفیاش اشاره دارد. با بررسی زیباییهای طبیعت، به رنگ لالهها و ناز دوران اشاره میکند و از شادی و غم در زندگی یاد میکند. او همچنین به عشق به عنوان منبع غم و زخمهای عاطفیاش اشاره میکند و نشان میدهد که این عشق، هم زیبایی و هم درد را به همراه دارد. در نهایت، به ناپایداری زندگی و تغییرات ناگهانی آن اشاره میکند که هر لحظه ممکن است شگون زندگیاش را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: ما به شدت احساس درد و سوزش میکنیم، همانند شعلهای که در درون و بیرون ما میسوزد. این وضعیت باعث میشود که روی لبهای ما اثراتی از زخم و خون ایجاد شود.
هوش مصنوعی: هر لالهای که از بیستون ما بشکفد، بر سر زند وفا و به دنیا ناز میکند.
هوش مصنوعی: کجا میتوان گریهای پیدا کرد که به جای شعلهای از درد دل ما، خوشی و خندهای از شکوفههای چمن سرازیر شود؟
هوش مصنوعی: موهای خوش حالت و زیبایی وجود دارد که دل من را به خود مشغول کرده است، به طوری که در چشمانم، مردمک سیاه چشم نمایانگر جای درد و جنون ما شده است.
هوش مصنوعی: ما تصمیم گرفتیم که مدتی در این باغ خوش بگذرانیم، اما وقتی که چهرهی دنیا را دیدیم، احساس خوبی نداشتیم.
هوش مصنوعی: منبع غم و اندوه ما ناشی از عشق است و هر زخمی که بر دل ما فرود میآید، همانند آسیب تیشهای به سنگ بیستون است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفتیم بشکفیم دو روزی در این چمن
دیدیم روی عالم و بد شد شگون ما
چون شعله پرتب است درون و برون ما
تبخاله میزند لب خنجر ز خون ما
ای تشنه تیغ ابروی نازت به خون ما
خطِّ خوش تو سرخط مشق جنون ما
هرگز نبود کوکب ما این چنین سیاه
زلفت فکند ساه به بخت زبون ما
گلگون ز باده نیست ترا چشم فتنهساز
[...]
کاری نیاید از خرد ذوفنون ما
ما را بس است مرشد کامل جنون ما
سر در کنار دامن محشر نهاده است
خوش دل ازین مباش که خوابیده خون ما
پیرا نه سر ز سرکشی نفس فارغیم
[...]
فریاد ناله، گر نخراشد درون ما
گرد و غبار خاطر ما، بیستون ما
جان از کسی مضایقه هرگز نکرده ایم
چون آب، بی دریغ روان است خون ما
باید ز عشق جلوهٔ برق کرشمه ای
[...]
زد فصل گل چو خیمه به هامون جنون ما
از داغ تازه سوخت دل لالهگون ما
آن دم به خون دیده نشستیم تا کمر
کان سنگدل ببست کمر را به خون ما
ما جز برای خیر بشر دم نمیزنیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.