چو سیر گشت سر نرگس غنوده ز خواب
گل کبود فرو خفت زیر پرده آب
چو سرخ گل بسر اندر کشید سبز ردا
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
ز لاله باغ پر از شمع بر فروخته بود
نمود باغ بدان شمعهای خویش اعجاب
بکشت باد خزان شمع باغ را و رواست
اگر ندارد با باد شمع تابان تاب
همی کنند برنگ و بگونه سیب و بهی
حکایت رخ دعد و حدیث روی رباب
مگر درخت شکفته گناه آدم کرد
که همچو آدم عریان همی شود ز ثیاب
برآمد از سر کهسارها طلایه ابر
چو جوقهای حواصل که برکشی بطناب
کنون کز ابر چو پر حواصلست هوا
چه داشت باید موی حواصل و سنجاب
بجای لاله و بوی بهار تازه بخواه
نبید روشن و دود بخور و بوی گلاب
از آن بخور که برد از خصال خسرو بوی
از آن نبید که برده ست گونه از عناب
از آن نبید که چون برفتد بجام بلور
گمان بری که نسب دارد از عقیق مذاب
اگر نوا نزند بلبل خجسته بسست
نوا زننده ما دست مطرب و مضراب
ببانگ چنگ و ببانگ رباب کرد همی
هزاردستان با بلبل خجسته خطاب
چو زیر چنگ فرو کرد بلبل مطرب
هزار دستان بگشاد رودهای رباب
بهار تازه همی خورد پیش ازین شب و روز
ز دست باغ به جام گل شکفته شراب
چو مست گشت برو خواب چیر گشت و بخفت
ز بسکه خورد بباغ شکفته باده ناب
خزان سپه بدر باغ برد و تعبیه کرد
بدان نیت که کند خانه بهار خراب
بهار چشم چو بگشاد خویشتن را دید
بدست دشمن و خانه شده خراب و یباب
سپاه او بهزیمت نهاده روی از بیم
شهاب وار همی رفت هر یکی بشتاب
بگشته گونه برگ درخت سبز از غم
بگشته گونه و لرزنده گشته چون سیماب
چه گفت؟ گفت مرا گر طلب کند روزی
برادر ملک آن مالک قلوب و رقاب
نصیر دولت و دین یوسف بن ناصر دین
چراغ اهل هدی شمسه اولوالالباب
بکام آرزوی دشمنان بدست خزان
مرا فرو نگذارد چنین به رنج و عذاب
خزان خیره پشیمان شود ز کرده خویش
چنانکه بد کنشان بر صراط روز حساب
بنیک و بدش از ایزد همه خلایق را
امیر سید یوسف دهد ثواب و عقاب
که باشد آنکه مر او را خلاف کرد ونکرد
بفال بد ز بر مسکنش نعیب غراب
بدست اوست همه علم حیدر کرار
بنزد اوست همه عدل عمر خطاب
ایا ببزمگه آزاده تر ز صد حاتم
ایا بمعرکه مردانه تر ز صد سهراب
زمانه امر ترا خادمیست از خدام
فلک سرای ترا حاجبیست از حجاب
فلک چو غیبه جوشن ستاره زان دارد
که بی درنگ برو گرز برزنی بشتاب
همی برون جهد از آسمان ستاره بشب
ز بیم تیرت و برقول من دلیل، شهاب
در مصیبت خصم ارنه تیغ تست چرا
چو او بجنبد خصمان تو شوند مصاب
هزار بار بدست تو آن مبارک تیغ
ز خون دشمن تو کرد روی خویش خضاب
بسا تنا که چو قارون فرو شود به زمین
بدانگهی که تو شمشیر بر کشی ز قراب
ز هیبت تو دل دشمن تو اندر بر
چنان طپد که طپد گوی گرد بر طبطاب
ز یوز تو برمد بر شخ بلند پلنگ
ز باز تو بهراسد میان ابر عقاب
ایا طریق خرد باز دیده از هر روی
ایا فنون هنر بر رسیده از هر باب
شرف کند ز تو علم و بنازد از تو ادب
از آنکه مایه علمی و قبله آداب
مخوان کتاب سیر زآنکه خوب سیرت تو
به از کتاب سیر ساخت صد هزار کتاب
خدا یگانا شاهنشها خداوندا
یکی حدیث نیوش از رهی به رای صواب
ز من بشکر تو فضلت همی سؤال کند
سؤال فضل ترا چون دهم بشکر جواب
بقدر خدمت باشد ثواب شکر و مرا
فزون ز خدمت من دادی ای امیر ثواب
سخاوت تو و کردارهای خوب تو کرد
چو کوه روی میان من و نیاز حجاب
چو تشنه گشته و گم بوده مردمی بودم
بطمع آب روان گرمگاه سوی سراب
مرا تفضل تو آب داد و راه نمود
ببوستانی خوشتر ز روزگار شباب
همیشه تا بتوان یافتن ز علم نجوم
مکان سیر کواکب به حکم اسطرلاب
جهان بکام تو داراد و رهنمون تو باد
محول الاحوال و مسبب الاسباب
خجسته بادت و فرخنده مهرگان و بتو
دل برادر شاد و دل عدوت کباب
چنان که هرگز تا بوده ای نتافته ای
بهیچ حالی روی از چهار چیز متاب
ز طاعت یزدان و محبت سلطان
ز مصحف قرآن و زیارت محراب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی بهار و باغ و همچنین زوال و خشکی خزان میپردازد. شاعر به تصویرگری گلها و شمعهای باغ، بوی خوش گلها، و عیش و نوش در طبیعت میپردازد. اما به تدریج، دلیلی برای نگرانی و ناراحتی ایجاد میشود؛ خزان به باغ حمله میکند و زیبایی بهار را نابود میکند. شاعر از احساس غم و دلشکستگی در برابر تغییرات طبیعی و سرنوشت سخن میگوید و در نهایت به دعا و طلب برکت از خدا و شخصیتهای برجسته میپردازد. این شعر همچنین به صداقت، ادب، و علم اشاره دارد و در آن بر اهمیت خدمات خوب و سخاوت تأکید میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که سر گیاه نرگس سیر و آرام شد، گل آبی رنگ به خواب عمیقی فرو رفت و زیر آب پنهان شد.
هوش مصنوعی: وقتی که گل سرخ با سر سبز خود در باغ مینشیند، زیبایی و شکوهی را به آنجا میبخشد که همه را به تعجب وا میدارد.
هوش مصنوعی: در باغی پر از گلهای لاله، شمعهایی روشن بود که زیبایی باغ را با نور خود بیشتر کرده و توجه همگان را به خود جلب کرده بود.
هوش مصنوعی: باد خزان شمع باغ را خاموش کرده است و این طبیعی است که اگر شمع روشن دیگری وجود نداشته باشد، تنها بودن شمع تابان اهمیت چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: آنها داستان چهره دعد و صحبت از زیبایی رباب را به شکل سیب و بهی روایت میکنند.
هوش مصنوعی: آیا درختی که گناه آدم را افشا کرد، باعث نشد که آدم مانند برهنهای بدون لباس ظاهر شود؟
هوش مصنوعی: ابرها از بالای کوهها به سوی آسمان میآیند، مانند گروهی از پرندگان که با رشتهای به هم وصل شدهاند.
هوش مصنوعی: اکنون که آسمان مانند پرندگان پرواز میکند، باید موهای پرنده و سنجاب چه طور باشند؟
هوش مصنوعی: به جای زیباییهای طبیعی و عطر دلپذیر فصل بهار، به خوشگذرانی و مصرف نوشیدنی و عطر گلاب پرداخته شود.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره میشود که باید از چیزی استفاده کرد که خاصیتهای خوبی دارد و خوش بویی میدهد، مانند خوردن میوهای که از جمال زیبای خود برخوردار است. این پیغام به نوعی دعوت به انتخاب چیزهای باکیفیت و خوشمزه است که لذت و زیبایی را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: از آن شرابی که وقتی در جام بلور ریخته میشود، گمان میکنی که از عقیق ذوب شده به دست آمده است.
هوش مصنوعی: اگر بلبل خوشحالی نکند و نغمهای سر ندهد، دیگر چه کسی میتواند نوا کند و با نغمههای دلنواز طبع ما را شاد کند؟
هوش مصنوعی: با نوا و صدای ساز و رباب، هزار سازنده و هنرمند به بلبل خوشنوای خطاب میکنند.
هوش مصنوعی: وقتی که بلبل آوازخوان به زیر چنگ نشست، هزاران داستان را به طرز زیبا و دلنشین روایت کرد و صدای رباب به مانند جویهای روان به گوش رسید.
هوش مصنوعی: بهار تازهای به تازگی به وجود آمده است، قبل از این شب و روز، از دست باغ، در جام گل شکوفا شده، شراب را نوشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی که او مست شد، برایش خواب آور شد و به خواب رفت. او به قدری شراب نوشیده بود که مانند گلی در باغ شکفته به خواب عمیق فرو رفته بود.
هوش مصنوعی: پاییز به باغ ضربه زد و آن را خراب کرد تا بهار نتواند دوباره شکوفا شود.
هوش مصنوعی: زمانی که بهار چشم خود را گشود، متوجه شد که دشمن در حال تسلط بر او است و خانهاش ویران و بی آب و علف شده است.
هوش مصنوعی: ارتش او در حالی که سعای از ترس تیرها داشت، به سرعت و به هم ریخته عقبنشینی میکرد.
هوش مصنوعی: برگ درخت سبز از غم حالتی همچون رنگ و لرزش پیدا کرده و مانند مادهای روان و قابل تغییر شده است.
هوش مصنوعی: دوست میگوید که اگر برادرم روزی مرا بخواهد، من باید در خدمت آن کسی باشم که مالک دلها و جانهاست.
هوش مصنوعی: نصیر دولت و دین یوسف بن ناصر دین، مانند چراغی است که اهل هدایت را روشن میکند و به عنوان خورشید درخشان برای صاحبان عقل و درک میدرخشد.
هوش مصنوعی: آرزوها و خواستههای دشمنانم، مانند افتادن برگها در پاییز، باعث نمیشود من در رنج و سختی فرو بروم.
هوش مصنوعی: پاییز ناگریز از کارهایی که کرده است پشیمان میشود، مانند آنکه بدکاران در روز قیامت از اعمال ناپسند خود متوجه اشتباهاتشان میشوند.
هوش مصنوعی: خیر و شر همه خلق از جانب خداوند است و سید یوسف به عنوان پیشوای آنها پاداش و کیفر را میدهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چه کسی میتواند کسی را سرزنش کند که خلاف مسیر زندگیاش رفته و بر او بدی کرده؛ در حالی که خود او از بدیها و ناپسندها به دور است. در واقع، این شعر به نوعی به قضاوت نادرست انسانها نسبت به یکدیگر اشاره میکند.
هوش مصنوعی: همه دانش و علم در دستان اوست و در کنار او، تمام عدالت عمر نیز قرار دارد.
هوش مصنوعی: آیا در میدان جنگ، آزادهتری از صد حاتم (حاتم طایی نماد بخشندگی و از خودگذشتگی) وجود دارد؟ آیا جوانمردی در نبرد وجود دارد که از صد سهراب (سهراب، شخصیت قهرمان و دلیر) برتر باشد؟
هوش مصنوعی: دنیا خدمتگار توست و به عنوان یک خدمتکار در اختیار تو قرار دارد، در حالی که آسمانها برای تو پردهای گذاشتهاند که تو را از دنیای دیگر جدا میکند.
هوش مصنوعی: زمانه مانند زرهای است که ستارهها را در بر گرفته و اگر به آن ضربهای بزنی، بیدرنگ واکنش نشان میدهد. پس باید با سرعت و شتاب اقدام کنی.
هوش مصنوعی: ستارهای از آسمان به خاطر ترس از تیری که تو به سوی من میاندازی، به بیرون میشتابند و در این میان، شهاب به من نشانهٔ تو است.
هوش مصنوعی: اگر در پشت سر دشمن به جای تیغ، مصیبت بیفتد، پس چرا هنگامی که او حرکت کند، دشمنانت به مصیبت دچار میشوند؟
هوش مصنوعی: هزار بار آن شمشیر باخن دستانت، به خون دشمنانت آراسته و رنگین شده است.
هوش مصنوعی: گاه پیش میآید که ثروتمندان تمام财富 خود را از دست میدهند، همانطور که قارون به زمین افتاد، در آن لحظهای که تو آمادهی عمل و اقدام میشوی.
هوش مصنوعی: از جلال و زیبایی تو، دل دشمن آنچنان به تپش میافتد که مانند توپ در میان طبل به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: از یوزی که تو داری، پلنگ بر فراز کوه میگذرد و عقاب در آسمان، از شما میترسد.
هوش مصنوعی: آیا راه خرد به هر صورت باز شده است؟ آیا هنر و فنون به تمامی ابعاد ورود کردهاند؟
هوش مصنوعی: علم و دانش از تو شرافت میگیرد و ادب از تو به خود میبالد، زیرا تو منبع علم و محور آداب هستی.
هوش مصنوعی: کتاب سیر را نخوان، زیرا سیرت به مراتب از آن بهتر است و هزاران کتاب به اندازه رفتار خوب تو ارزش ندارند.
هوش مصنوعی: خداوند یکتا و بیهمتاست، ای پادشاه بزرگ، تنها یکی را بشنو که از راه درست سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من از جانب خودم به شکرگزاری از تو و فضیلتهایت مشغولم. اما وقتی کسی از فضل و بخشش تو از من میپرسد، نمیدانم چگونه باید به شکر و سپاس تو پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: به اندازهای که انسان به دیگران خدمت کند، شایستهی پاداش و قدردانی است. اما من احساس میکنم که پاداشی که تو، ای امیر، به من دادهای بسیار بیشتر از خدمت من است.
هوش مصنوعی: سخاوت و رفتارهای نیکوی تو مانند کوهی بلند، میان من و نیازهایم حائلی ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که تشنه شده بودم و در میان مردم گم گشته بودم، با امید یافتن آب زلال به سمت سراب روانه شدم.
هوش مصنوعی: تو با محبت خود به من کمک کردی و روشی را نشانم دادی که به بهشتی زیباتر از روزهای جوانیام بروم.
هوش مصنوعی: همیشه تلاش کن تا با استفاده از علم ستارهشناسی، مکان حرکت سیارات را با کمک وسایل نجومی مشخص کنی.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو مهیاست و راهنمای توست، کسی که تغییرات را ایجاد میکند و سببساز امور است.
هوش مصنوعی: تو در روز مهرگان خوشبخت و شاد باش، دل برادرت به خاطر تو خوشحال باشد و دل دشمنانت داغ و ناراحت.
هوش مصنوعی: اکنون که همیشه بودهای، در هیچ شرایطی از چهار چیز دوری نکن.
هوش مصنوعی: از اطاعت خداوند و عشق به سلطان، از کتاب قرآن و زیارت جایگاه عبادت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفرخی و سعادت بخواه جام شراب
که باز باغ برید از پرند سبز ثیاب
ز رنگ میغ و ز برگ شکوفه پنداری
زمین حواصل پوشید و آسمان سنجاب
بشاخ سوسن نازک قریب شد قمری
[...]
شده است بلبل داود و شاخ گل محراب
فکنده فاخته بر رود و ساخته مضراب؟
یکی سرود سراینده از ستاک سمن
یکی زبور روایت کننده از محراب
نگر که پردر گردید آبگیر بدانکه
[...]
گهی چو مرد پریسای گونه گونه صور
همی نماید زیر نگینه لبلاب
مرا ازین تن رنجور و دیده بی خواب
جهان چو پر غرابست و دل چو پر ذباب
ز بهر تیرگی شب مرا رفیق چراغ
ز بهر روشنی دل مرا ندیم کتاب
رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر او
[...]
نماز شام، چو پنهان شد آتش اندر آب
سپهر چهره بپوشید زیر پر غراب
چو بر کشید سر از باختر علامت شب
فرو کشید عَلَمدار آفتاب طناب
هوا نهان شد در زیر خیمه ازرق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.