ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
بر عاشق غریب ز یار و ز دل بری
ای وای و اندها غم عشقا! غریبیا!
من زین توانگرم که مباد این توانگری
یاری گزیدم از همه گیتی پری نژاد
زان شد نهان ز چشم من امروز چون پری
لشکر برفت و آن بت لشکر شکن برفت
هرگز مباد کس که دهد دل به لشکری
ای چشم تا برفت بت من ز پیش تو
صد پیرهن ز خون تو کردم معصفری
تاجی شده ست روی من از بس که تو بر او
یاقوت سرخ پاشی و بیجاده گستری
چون لاله سرخ گشت رخ من ز خون تو
زان پس که زرد بود چو دینار جعفری
خونخواره گشتی و نشکیبی همی ز خون
آهسته خور که خون دل من همی خوری
آن خون که تو همیخوری از دل همی چکد
دل غافلست و تو به هلاک دل اندری
ای دل تو نیز مستحق صد عقوبتی
گر غمخوری سزد که به غم هم تو در خوری
هر روز خویشتن به بلایی در افکنی
آنگه مرا ملامت و پرخاش آوری
تو درد و غم همی خوری و چشم، خون تو
وین زان بود که عاقبت کار ننگری
در آب دیده گاه شناور چو ماهیای
گه در میان آتش غم چون سمندری
ای دل تو قدر خویش ندانی همی مگر
تو دفتر مدایح شاه مظفری
شاه جهان محمد محمود کز خدای
هرفضل یافته ست برون از پیمبری
اورا سزد امیری و اورا سزد شهی
او را سزد بزرگی و اورا سزد سری
گر منظری ستوده بود شاه منظری
ور مخبری گزیده بود میر مخبری
او را نظیر نبود در نیک مخبری
اورا شبیه نبود در نیک منظری
هر کس کزو حدیث نیوشد به گوش دل
گفتار او درست شود لفظ او حری
اندر عرب درِ عربی گویی او گشاد
واو باز کرد پارسیان را درِ دری
جایی که او حدیث کند تو نظاره کن
تا لفظ او به نکته کنی نکته بشمری
هنگام مدح او دل مدحتگران او
از بیم نقد او بهراسد ز شاعری
نقدی کند درست و درو هیچ عیب نی
کان نقدرا وفا نکند شعر بحتری
هر علم را تمام کتابیست در دلش
آری به جاهلی نتوان کرد مهتری
کهتر کسی که بنده او باشد او شهیست
کو را همی سجود کند چرخ چنبری
ای خسروی که تخت ترا چرخ همبرست
تو با بلند چشمه خورشید همبری
با خاطر عطاردی و با جمال ماه
با فر آفتابی و با سعد مشتری
دیدار فرخ تو گواهی همی دهد
پیوسته خلق را که تو چون فرخ اختری
ای میر باش تا تو ببینی که روزگار
چون ایستاد خواهد پیشت به چاکری
بسیار مانده نیست که بدهد ترا پدر
آن چیز کز جهان تو بدان چیز درخوری
افسر به دست خویش پدر برسرت نهاد
وین آن نشان بود که تو زیبای افسری
شاهی دهد ترا که بورزی همی شهی
دیگر که پادشاهوش و شاهمنظری
هر چیز کان ز آلت شاهی و خسرویست
آن را همی به جان گرامی بپروری
تدبیر ملک را و بسیج نبرد را
برتر ز بهمنی و فزون از سکندری
در خواب جنگ بینی و از آرزوی جنگ
وین از مبارزی بود و از دلاوری
چون روز جنگ باشد جز پیل نفکنی
چون روز صید باشد جز شیر نشکری
روز نبرد تو نکند دشمن ترا
با ناوک تو مغفر پولاد، مغفری
نامت نوشته نیست کجا نام بد بود
وانجا که نام نیک بود صدر دفتری
نام نکو همی خری و زر همی دهی
بهتر ز گوهر آنچه همی تو به زر خری
خرج تراوفا نکند دخل تو که تو
افزون دهی زدخل، فری خوی تو فری
خورشید را سخی چو تو دانند مردمان
خورشد با تو کرد نیارد برابری
تو زر دهی به زایر و خورشید زر کند
چون نام زر دهی نبود نام زرگری
خورشید زرخویش به کوهی درون نهد
کز دور چشم او بشکوهد ز منکری
وز دوستی زر که بنزدیک تو بود
گاهیش دایگی کندو گاه مادری
تو زر خویش خوار بدین و بدان دهی
اینست رادی ای ملک راد گوهری
ازبس که زر سرخ ببخشی همه جهان
تهمت همی زنند که تو دشمن زری
نی نی که تو ز خواسته شیرین ترین دهی
وان کو جز این دهد دگرست و تو دیگری
تاچون که از منیّر رازی برهنه گشت
اندر شود درخت به دیبای ششتری
تا چون به دشت لاله درخشد بسان شمع
در باغ چون چراغ بتابد گل طری
دلشاد باش و کامروا باش و شاه باش
با چشم همچو نرگس و با زلف عنبری
آراسته سرای تو همچون بهار چین
از رومیان چابک و ترکان سعتری
فرخنده باد بر تو سده تا چنین سده
ماهی هزار جشن گزاری و بگذری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات غمگین عاشقانه شاعر اشاره دارد که تحت تاثیر غم عشق و فراق قرار دارد. شاعر به ابر بهمن اشاره میکند و از آن میخواهد که بر حال او بگرید. او از یاری که آرزو داشته یاد میکند، که حالا به دور شده و غم عشق او را در بر گرفته است. شاعر همچنین به زیباییهای دلبر خود اشاره میکند و از تغییرات وضع خود به سبب عشق و فراق ابراز اندوه میکند.
سپس شاعر به تفکرات خود درباره شخصیتی بزرگ و با فضیلت مانند شاه محمد محمود میپردازد. او به صفات نیکویی این شاه و بزرگمنشی او اشاره میکند و از ویژگیهای برجستهای که در او میبیند، مانند سخاوت و جمال یاد میکند. در نهایت، شاعر آرزوی شادی و کامیابی را برای خود و دیگران میخواهد و از زیباییهای طبیعت و بهار یاد میکند.
به طور کلی، شعر ترکیبی از غم عاشقانه و تمجید از فضایل انسانی و زیباییهای طبیعی است.
هوش مصنوعی: ای ابر برف آلود، که در چشمان من نشستهای، لحظهای بر من بگذر و آرام بگیر و کمتر ببار.
هوش مصنوعی: گریه کردن در این روز و شبهای بیوقفه چه معنا دارد؟ به غیر از من که غریبی هستم و غم عشق بر سرم سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: بر حال من بگریید، زیرا که باید بر عاشق غریب گریست؛ چرا که از یار و دل بریده است.
هوش مصنوعی: ای وای و افسوس بر غم عشق! ای بیچاره! من از این ثروت بسیار رنج میبرم و نمیخواهم که این ثروت برایم بماند.
هوش مصنوعی: من از میان همه موجودات دنیا، دوستانی را برگزیدم که مانند پریها هستند. امروز او از نظر من غایب است و نامرئی شده است.
هوش مصنوعی: لشکر رفت و آن معشوقی که لشکر را شکست نیز رفت. هیچگاه نخواهد بود کسی که دلش را به لشکری بسپرد.
هوش مصنوعی: ای چشم من، زمانی که محبوب من از جلوی تو رفت، من صد لباس را با خون تو رنگین کردم.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیبایی که تو به من عطا میکنی، سرم مانند تاجی شده است که با یاقوتهای سرخ زینت یافته و در هر جایی که میروی، زیبایی و لطف تو را با خود دارم.
هوش مصنوعی: وقتی که چهرهام به رنگ سرخ لاله درآمد از خون تو، پس از آن که مثل دینار جعفری زرد بود.
هوش مصنوعی: تو به شدت به خونی نیاز داری و نمیتوانی از آن دست برداری. آرام آرام بخور، چون من هم قلبم را به خاطر تو میدهم.
هوش مصنوعی: خونی که تو مینوشی، از دل میچکد و دل غافل است، و تو در حال نابود کردن دل هستی.
هوش مصنوعی: ای دل، تو هم سزاوار عذابهای زیادی هستی، اگر دلت به حال دیگران میسوزد، چرا که حتی در غم خودت هم سهم داری.
هوش مصنوعی: هر روز خودت را به مشکلی میاندازی و بعد از آن، از من انتقاد و عصبانیت میکنی.
هوش مصنوعی: تو در غم و درد به سر میبری و چشمانت پر از اشک است؛ ولی این وضعیت به خاطر این است که به عاقبت کارهایت توجه نمیکنی.
هوش مصنوعی: در چشمان من، گاهی مانند ماهی شناور هستی و گاهی در دل آتش غم مانند موجودی مقاوم و قوی.
هوش مصنوعی: ای دل، تو ارزش خود را نمیدانی، مگر آنکه خود را مانند کتابی از ستایشهای شاه مظفری ببینی.
هوش مصنوعی: شاهی به نام محمد محمود وجود دارد که از سوی خداوند به فضایل بسیار دست یافته و فراتر از مقام پیامبری قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: او شایستهٔ مقام امیری است و او به عنوان یک پادشاه لایق شناخته میشود. او لیاقت بزرگی و مقام شامخی را دارد و او نیز مستحق راز و رمزهایی است که فقط عدهای خاص به آن پی میبرند.
هوش مصنوعی: اگر منظرهای قابل ستایش وجود داشته باشد، آن را به شاه نسبت میدهند و اگر خبری خوب و خاص باشد، به میر خبررسان ارتباط داده میشود.
هوش مصنوعی: هیچ کس در خوش خبری به پای او نمیرسد و نیز هیچ کسی در زیبایی و جلوهگری به او نمیماند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به سخنان او با دل و توجه گوش دهد، سخنانش بهدرستی و زیبایی درک میشود و کلامش حاوی معانی دلنشین خواهد بود.
هوش مصنوعی: در بین عربها، دروازهای به سوی زبان عربی وجود دارد، که به شکل گشودهای است. همانطور که واو در زبان عربی باز میشود، پارسیان نیز دروازهای به زبانی خاص خود دارند.
هوش مصنوعی: در جایی که او سخن میگوید، تو گوش کن و به دقت به کلماتش توجه کن تا بتوانی معانی و نکات پنهان آن را بشماری.
هوش مصنوعی: وقتی شاعران تصمیم میگیرند او را ستایش کنند، دلهایشان به خاطر ترس از انتقاد او میلرزد.
هوش مصنوعی: نقد و بررسی صحیح و درست است و هیچ ایرادی ندارد، زیرا آن نقد پایدار نمیماند.
هوش مصنوعی: هر دانشی دارای کتابی است که آن دانش را به طور کامل در دل خود دارد. بنابراین، نمیتوان کسی را به مقام بالایی رساند اگر که جاهل باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به خدمت شخصی درآید و به او احترام بگذارد، در واقع او را به مقام والایی میرساند، مانند چرخ که به دوران خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که تخت سلطنتت مانند چرخ گردان است، تو مانند پرتو بلند و درخشان خورشید در آسمانی.
هوش مصنوعی: با ذهنی تیز و هوشمند و با زیبایی مثل ماه، با شکوهی همچون خورشید و با خوششانسی مانند سیاره مشتری.
هوش مصنوعی: دیدن تو همواره نشانهای است برای مردم که تو مانند ستارهای خوشاقبال و خوشبختی.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، بایست و ببین که چگونه زمان در برابر تو ایستاده و چطور به خدمت تو خواهد آمد.
هوش مصنوعی: زمان زیادی باقی نمانده است که پدرت آن چیزی را به تو بدهد که برای دنیای تو مناسب و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره دارد که فردی با افتخار و قدرت، تاج و نشان و مقام را بر سر آن شخص گذاشته است. این عمل نشاندهنده زیبایی و شایستگی او برای مقام و مسوولیت بالاست. به عبارت دیگر، او شایسته و سزاوار مقام خود است.
هوش مصنوعی: شما برای خودتان چیزی را میطلبی که با آن به راحتی زندگی کنی، اما بدان که برای کسی دیگر هم سروری و مقام ویژهای وجود دارد که میتواند برتری بیشتری از تو داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از قدرت و جایگاه پادشاهی و سلطنت برخیزد، آن را باید با ارزش و احترام در دل خود پرورش دهی.
هوش مصنوعی: تدبیر و برنامهریزی برای حکومت و آمادهسازی برای جنگ، مهمتر و باارزشتر از ویژگیهای بهمن و قویتر از قدرت سکندر است.
هوش مصنوعی: در خواب، نبردی را میبینی و آرزوی جنگ داری که این نشان از شجاعت و دلیری توست.
هوش مصنوعی: زمانی که روز جنگ فرامیرسد، جز فیل فرار نمیکنی، و وقتی روز شکار است، جز شیر نمیگریزی.
هوش مصنوعی: در روز جنگ، دشمن نمیتواند تو را با نیزهات زخم بزند، چرا که زرهی محکمت محافظتت میکند.
هوش مصنوعی: نام تو در جایی نوشته نشده که به بدی شناخته شده باشد، اما در جایی که نام نیک از تو به یاد مانده، خود را در صدر بایگانی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: نام نیک بهترین چیز است و از طلا و جواهر هم ارزشمندتر است؛ زیرا آنچه با پول خریداری میشود، قابل قیاس با ارزش نام خوب نیست.
هوش مصنوعی: خرج تو از درآمدت بیشتر نمیشود، زیرا تو از درآمدت بیشتر خرج میکنی. این به خودخواهی تو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مردم خورشید را چون تو سخاوتمند میدانند، اما خورشید نمیتواند با تو برابری کند.
هوش مصنوعی: اگر به زائر طلا بدهی و خورشید هم طلا بسازد، چون نام تو به عنوان کسی که طلا میدهد مشخص نیست، نام عطا کردن طلا نخواهد بود.
هوش مصنوعی: خورشید زیبای خود را در دل کوه مینهد تا از دور، چشمهای او را به روشنایی و درخشش برساند و از زشتیها و پلشتیها دور کند.
هوش مصنوعی: دوستی که همواره در نزدیکی توست، گاهی به عنوان پرستار و گاهی به عنوان مادر برای تو عمل میکند.
هوش مصنوعی: تو ثروت خود را به دیگران میدهی و این نشانهی بزرگواریت است، ای پادشاه بزرگ، که انسانی با ارزش و با شخصیت هستی.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو خیلی از زر سرخ (طلا) میگذاری، همه جا به تو تهمت میزنند که تو با ثروت دشمنی میکنی.
هوش مصنوعی: تو با دادن خواستههای شیرین و دلنشین، بینظیری؛ اما کسی که غیر از تو چیزی بدهد، دیگر شایسته توجه نیست.
هوش مصنوعی: وقتی که راز روشن و نمایان شد، درخت به زیبایی و شکوه فراوانی درمیآید.
هوش مصنوعی: زمانی که در دشت لالهها نور و درخشش بیفکند، مانند شمعی که در باغ میتابد و همچون چراغی که بر گل طری میتابد.
هوش مصنوعی: شاد باش و موفقیت را تجربه کن، چون یک پادشاه، با چشمانی زیبا و زلفهایی خوشبو.
هوش مصنوعی: خانهی تو زیبا و دلانگیز است، مانند بهار در چین، با جاذبههایی از روم و صفات شگفتانگیز ترکها.
هوش مصنوعی: سال نو بر تو مبارک باشد! امیدوارم که در این روزهای خوش، هزاران جشن شاد و به یادماندنی را تجربه کنی و از لحظات زیبای زندگی لذت ببری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
ماه است ساقی و قدح باده مشتری
وین هر دو را منم بهدل و دیده مشتری
با مشتری مقارنه کردست ماه من
فرخ بود مقارنهٔ ماه و مشتری
خلقی ز رشک و حسرت آن چشم کافرش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.