این دیده تبه نموده کارم را
آشفته نموده روز روزگارم را
بدخواه منست و دشمن جانم
چشم من و برده اعتبارم را
این دشمن خانگیست می دانم
بر باد فنا دهد غبارم را
از نور بصر بسی خطر دارم
نور است و به جان فکنده نارم را
من کشتهٔ چشم یار غمازم
خواهید از او به کینه ثارم را
در رهگذری نظر به رخساری
افکند و نمود سخت کارم را
دل برد ز بر ربود هوش از سر
زان صبر ربود و زین قرارم را
گه خسته ی عشق مهوشی سازد
این قلب رمیده ی فکارم را
گه بسته ی زلف دلکشی دارد
این خاطر مستمند زارم را
بیند رخ خوب و دل دهد از کف
گیرد ز من و دل اختیارم را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.