صفحهٔ رخسار او که مه خجل میکند
واضح و روشن بود چه تا به دل میکند
غبار هستیِ من به باد غم میدهد
خاک وجود مرا ز گریه گل میکند
غمزدهٔ هستی او میکُشدم بیگنه
لب شکربیز او ز خود بحل میکند
گر رقم قتل من رقیب صادر کند
نگار سنگین دلم ز کین سجل میکند
دهکدهٔ ما کجا رخ چنین دلکشی
که خون به قلب بت چین و چگل میکند
عهد نمودم که دل به دلبران کم دهم
جمال او شیخ را عهدگسل میکند
اگر که قارون رود به خیل عشاق او
ورا را به مانند من زار و مقل میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.