فنودی » گزیدهٔ اشعار » شمارهٔ ۲۶ - نگار سنگین دل

صفحهٔ رخسار او که مه خجل می‌کند

واضح و روشن بود چه تا به دل می‌کند

غبار هستیِ من به باد غم می‌دهد

خاک وجود مرا ز گریه گل می‌کند

غمزدهٔ هستی او می‌کُشدم بی‌گنه

لب شکربیز او ز خود بحل می‌کند

گر رقم قتل من رقیب صادر کند

نگار سنگین دلم ز کین سجل می‌کند

دهکدهٔ ما کجا رخ چنین دلکشی

که خون به قلب بت چین و چگل می‌کند

عهد نمودم که دل به دلبران کم دهم

جمال او شیخ را عهد‌گسل می‌کند

اگر که قارون رود به خیل عشاق او

ورا را به مانند من زار و مقل می‌کند