گنجور

 
امیرعلیشیر نوایی

زاهدا در روضه گر می از کف دلدار نیست

روضه ای خوشتر مرا از کلبه خمار نیست

عاشقانرا هیچ جنت نیست چون گلزار وصل

کوثر و طوبی مثال لعل و قد یار نیست

دل پر از خار جفایت گشت همچون خار پشت

نیست جایش زانکه بیرون کرده سر زو خار نیست

بر تنم در هر بن مویش که نیش هجر تست

یک سر مو نیست جایی کاندرو افکار نیست

چشم شوخت کی نظر بر حال زارم افکند

طرفة العینی ز خواب ناز چون بیدار نیست

در محبت از غم جانان بود منت به جان

در دل احباب از جور حبیب آزار نیست

ای که گویی زو دل بسیار بسیارت جفاست

اندک اندک چون نمود از وی به دل بسیار نیست

ساقیا رطل گرانم ده که در هجران یار

گر اجل آید گرانم لیک آن مقدار نیست

فانیا در عاشقی هر غم که آید شاد باش

زان که اهل عشق را از رنج و خواری عار نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode