دوش جان زندگی از چشمه ی حیوان تو داشت
دیده آب دگر از چاه زنخدان تو داشت
دل بسی چاشنی ازچشمه ی نوش تو گرفت
دیده چندین نمک از پسته ی خندان تو داشت
روزگار دل دیوانه برآشفت که دوش
کار با سلسله ی زلف پریشان تو داشت
عشق می خواست که رسوا کند ای خرقه ی تر
دست بر من زد و در آتش سوزان تو داشت
ملک دل خرم و آراسته بی شرکت غیر
شد به قربان خیال تو که فرمان تو داشت
از گل عشق فراهم نشود غنچه ی دل
وین گشادیست که از چاک گریبان تو داشت
بلبلی صبح فغانی غزلی خواند غریب
گریه آورد مگر نسخه ی دیوان تو داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.