یار را چون هوس صحبت درویشانست
گر قدم رنجه کند دولت درویشانست
جگر پاره و داغ دل خونابه چکان
لاله ی عیش و گل عشرت درویشانست
پای بر چشم فقیران نه و اندیشه مکن
کاین عنایت سبب حرمت درویشانست
می رسد نعمت وصل تو باقبال خیال
هم خیالت که ولینعمت درویشانست
رخ متاب از من درویش که سلطانی حسن
از صفای نظر و همت درویشانست
غیر ازین قوم که آیینه ی احوال همند
کیست کورا خبر از حالت درویشانست
گرچه صد نامه سیه کرد فغانی ز گناه
نظرش بر کرم و رحمت درویشانست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.