گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

آنم که ببزم کسم آهنگ نبودست

در پهلوی من جای کسی تنگ نبودست

یوسف که از او آن همه خونابه کشیدند

عاشق کش و بیباک بدین رنگ نبودست

چندانکه بهار آمده و رفته گل از باغ

در ساغر عیشم می گلرنگ نبودست

این نیز صفاییست که از همدمی ما

در آینه ی همنفسان زنگ نبودست

زنهار که یکباره چنین پرده مینداز

زانرو که دل آدمی از سنگ نبودست

من کشته ی خوی تو که چون تیغ فگندی

گویا بکست هیچقدر جنگ نبودست

من از تو مثل گشتم و یعقوب ز یوسف

در هیچ زمان مهر و وفا ننگ نبودست

هر گام ره عشق ز دنیاست بعقبی

این بادیه را منزل و فرسنگ نبودست

مخروش فغانی که نوا گفتن عشاق

دلخواه چو آواز نی و چنگ نبودست