گه گه بجور از عاشی ای شوخ بیزارم کنی
بازم نمایی عشوه یی وز نو گرفتارم کنی
تو می روی و من بخود طوطی صفت در گفتگو
باشد که آیی سوی من گوشی بگفتارم کنی
دیدن بغیرت در سخن نبود بسم؟ کز طعنه هم
از دور چون پیدا شوم صد نکته در کارم کنی
خوش آنکه بر خاک درت افتاده باشم بیخبر
مست و غزل خوان بر سرم آیی و هشیارم کنی
همچون فغانی شد دلم پر خون ز درد و داغ او
ای گریه یاری کن دمی شاید سبکبارم کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.