منمای سوار گردی به عنان تو روانه
نروم ز پیش راهت به جفای تازیانه
در خرگهت ندانم ز چه گشته ارغوانی
مگر آنکه دادخواهی زده سر بر آستانه
شب هجر بیتو وحشت بودم ز سایهٔ خود
سزد ار چراغ روشن نکنم به کنج خانه
منم آنکه نخل عیشم ز بتان نبست صورت
نه به آه پر شراره نه به اشک دانهدانه
به محبت تو جمعی شده گرم خون، ولیکن
من داغدار سوزم بستم درین میانه
غم هرکسی که دیدم به ترانهای به سر شد
به جز از غم دل من که فزون شد از ترانه
من زخم خورده جایی نگذشتم ای فغانی
که چو سایه سیل خونی نشد از پِیَم روانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و تنهایی ناشی از جدایی از معشوق سخن میگوید. او به شدت از بیخبری و دوری معشوق رنج میکشد و در عین حال به شبهای بیحسی و دردناک خود اشاره میکند. شاعر میگوید که هیچ چیزی نمیتواند جای بیمار دل او را پر کند و غم او به قدری عمیق است که حتی آواز و ترانهها هم نتوانستهاند آن را کاهش دهند. او همچنین به ستمی که بر دلش میگذرد و زخمهایی که تجربه کرده است، اشاره میکند و حس تنهایی و ناامیدیاش را بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر سوار بر اسب شوی و به راه خود بروی، من از پیش رویت به خاطر ناروایی و بیرحمیات حرکت نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: در محل زندگی تو نمیدانم چرا رنگ ارغوانی به خود گرفتهاست، مگر اینکه کسی که در پی دادخواهی است، سرش را بر آستانه گذاشته باشد.
هوش مصنوعی: در شب جدایی از تو، ترس و تنهایی عجیبی داشتم. با روشن نکردن چراغ در گوشهی خانه، شاید بتوانم سایهام را از خودم پنهان کنم.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که خوشیهایم به معشوقها وابسته نیست، نه به زخمهای دل و نه به اشکهای پیوسته.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو، عدهای در حال خوشی و شادابی هستند، اما من در این میان دلbroken و آکنده از درد و سوز هستم.
هوش مصنوعی: هر کسی که غم و اندوهی را تجربه کرده، با یک آواز یا ترانهای آن را کاهش داده و به نوعی آرامش پیدا کرده است، اما غم من به قدری زیاد شده که حتی با ترانه هم کم نمیشود.
هوش مصنوعی: من به جایی نرفتهام که زخمی نشده باشد، ای فغانکننده! چرا که مثل سایه، خونی از بدنم روان نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو به بزم عیش و نبود ره من در آن میانه
به چه حیله پیشت آیم چه سخن کنم بهانه
هوس فسانه یا رب شودت گهی که با من
بتو گویم از غم خود سخنی در آن فسانه
همه شب بخواب بینم بطواف کعبه خود را
[...]
دل مستمند و حیران بهوای آب و دانه
زحرم سرای شاهی بخرابه کرده خانه
چکنم چه سربپوشم که بهر طرف نیوشم
نرسد بگوش هوشم بجز از لبت ترانه
بحصار دیدهٔ کل همه نقش اوست حاصل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.