ساقی خرابم از طرب دوش چون کنم
از دستت این شراب دگر نوش چون کنم
لب می گزی که زود چرا مست می شوی
ساغر تو می دهی، من مدهوش چون کنم
گویند جامه می دری و آه می کشی
با این سهی قدان قباپوش چون کنم
دانم که هست از تو مرادم خیال خام
این آرزو نایستد از جوش چون کنم
دل گوید این فسانه مرا اختیار نیست
خود را ز گفتگوی تو خاموش چون کنم
دشنام می دهی که مجو وصل و صبر کن
تلخست ترک من سخنت، گوش چون کنم
روز از غمت زیاد برم محنت خمار
این بزم چون بهشت، فراموش چون کنم
صدره سرم بخاک عدم دادی و هنوز
سوزم، که با تو دست در آغوش چون کنم
تاب دلم نماند فغانی و آن حریف
کاکل نمی کند ز سر دوش چون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.