رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم
بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم
از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم
گسترده دام همت بر وعده ی همایی
در شاهراه امید بس انتظار بردیم
از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره
بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم
شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را
چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم
قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد
چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم
دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون
آن دم که در فراقی نام بهار بردیم
با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست
زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم
هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را
دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از سفر به کوی یار و تجارب تلخ و شیرینی که در این مسیر داشته میگوید. او با دل شکسته و خاطراتی از عشق و جدایی، یادآوری میکند که چقدر برای وصال تلاش کرده و با مشکلات زیادی مواجه شده است. او به یاد میآورد که در این سفر نه تنها آرزوها و امیدهایش را با خود برده، بلکه داغ دل و حسرت نیز به همراه دارد. شاعر همچنین به تلاشهای بیثمری اشاره میکند که برای رسیدن به محبوبش انجام داده و با این حال، هنوز در حسرت و درد فراق باقی مانده است. در نهایت، او با احساس غم و اندوه به ناامیدی و دست خالیاش در این مسیر اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ما از کوی محبوب رفتیم و با خود احساس درد و اندوهی را که به ما رسیده بود، به همراه آوردیم. ما از این باغ زیبا و دلانگیز بار فراق را برداشتیم.
هوش مصنوعی: در مراسم وصال، با غمی عمیق به یاد جدایی، از باغی دلانگیز چنین خاطرهای را با خود بردیم.
هوش مصنوعی: ما به امید رسیدن به هدفی بزرگ و مهم، مدت زیادی در انتظار بودهایم و آرزوهای خود را در مسیر زندگی گسترش دادهایم.
هوش مصنوعی: برای یک جرعه نوشیدنی و یک نگاه به محبوب، ما در این روزگار متحمل تهمت و سرزنشهای زیادی شدهایم.
هوش مصنوعی: شمعی که امید داشتیم فقط یک شب روشن بماند، اما ما خیلی تلاش کردیم و نذر و نیتهایی را در هر جا انجام دادیم، ولی نتیجهای که میخواستیم نگرفتیم.
هوش مصنوعی: هر لحظه قصر وصال ما بیشتر بالا رفت و ما آنجا به قدری از شیرینی یاد کردیم که این تصویر در ذهنمان برجستهتر شد.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که نام بهار را بر زبان آوردیم، احساس کردیم که جدایی چقدر دردناک است، مثل داغی که بر لالهای در خون خورده باشد.
هوش مصنوعی: ما با آستینی پر از گل به سمت دوست رفتیم تا دلی را شاد کنیم، اما از آنجا با حسرت و غمی مثل خار به خانه برگشتیم.
هوش مصنوعی: در اوج شور و هیجان، فریاد و تظاهراتی به راه انداختیم و او را در حالی که دست و گردنش بسته بود، تا پای دار آوردیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.