رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم
بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم
از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم
گسترده دام همت بر وعده ی همایی
در شاهراه امید بس انتظار بردیم
از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره
بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم
شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را
چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم
قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد
چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم
دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون
آن دم که در فراقی نام بهار بردیم
با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست
زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم
هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را
دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.