به ترانهٔ ندیمان نتوان ربود ما را
چو بود غم تو در دل ز طرب چه سود ما را
بنما رخ و هماندان که نماند کس به عالم
چه کسیم ما که باشد عدم و وجود ما را
به نوید آب حیوان دل مرده بازمانَد
تو ز عمر و حسن برخور که هوس غنود ما را
مشکن عیار عاشق به قیاس فهم دشمن
بدو نیک ما چه داند که نیازمود ما را
به نظارهٔ تو دود از دل عاشقان برآمد
چو سپند سوخت اکنون چه غم از حسود ما را
سر فتنه داشت امشب خود ما رقیب و رندی
به شراب و ساقی کس طمعی نبود ما را
چو نوای نی فغانی دم جان گداز دارد
که در آتش محبت فگند چو عود ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صفات آدم اکنون که خدا ستود ما را
چه غم است ازاینکه شیطان نکندسجودمارا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.