همه شب دارم از دل بادهٔ نابی که من دانم
به گریه میکنم گلگشت مهتابی که من دانم
دل راحت طلب شد کامخواه و می ز هر ناکس
کشم خواری، پی مقصود نایابی که من دانم
همان هرجایی و بیگانهخو میبینمت چندان
که لفظ لعن میگویی ز هر بابی که من دانم
پی یک جرعه کز جام توام روزی شود یا نه
کشم از زهر چشم غیر تلخابی که من دانم
خوش آن بزمی که چون پروانه گرد شمع خود گردم
رقیب از رشک سوزد در تب و تابی که من دانم
به ترک سجدهٔ ظاهر مخوانم کافر ای منکر
که پنهان حالتی دارم به محرابی که من دانم
مدار ای بخت دیگر از فغانی چشم بیداری
که رفت آن مست غفلت در شکر خوابی که من دانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.