چون یار شدی مهر و وفا گم نکنی باز
از ره نروی گوش به مردم نکنی باز
سوزد جگر مدعی از تندی خویت
در روی وی از شمع تبسم نکنی باز
صد بار دلم را به سخن ساخته یی شاد
آخر چه شنیدی که تکلم نکنی باز
از خشم تو و طعنه ی دشمن نبرم جان
سوی من اگر چشم ترحم نکنی باز
دیدی که چه خون خوردی از آوارگی ایدل
جایی که رسی خو بتنعم نکنی باز
مدهوش شد از خون دل خویش فغانی
از بهر چنین مست سر خم نکنی باز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.