گنجور

 
بابافغانی

خیز ای ندیم و مجمره ی عود برفروز

ساقی بیا و چهره ی مقصود برفروز

امشب که آفتاب حریفست و مه انیس

شمع طرب بطالع مسعود برفروز

می ده ز جام لعل که مهمان بود عزیز

محفل بشمعهای زر اندود برفروز

اکنون که وحش و طیر بزیر نگین تست

دریاب و دل بنغمه ی داود برفروز

دریاب ساقی این همه تا کی شراب تلخ

داغم بپسته ی نمک آلود برفروز

دود چراغ دل دهدت نور معرفت

آیینه ی جمال ازین دود برفروز

ای دوست در مقام رضا نه چراغ دل

گو خصم تیره، آتش نمرود برفروز

صحبت غنیمتست فغانی سپند شو

دست و دلت بهرچه رسد زود برفروز