از بیم جان گویم که دل دارد دلارایی دگر
من جای دیگر در بلا مسکین دلم جایی دگر
در جستجوی دلبری گویم سخن از هر دری
روی سخن با دیگری در سر تمنایی دگر
از گلستان کوی او دورم ز بیم خوی او
دارم خیال روی او هر دم بمأوایی دگر
هر دم ز آه متصل آشفته حال و تنگدل
زان آهوی مشگین خجل گردم به صحرایی دگر
هر چند می بندم دهان در کویش از آه و فغان
بی اختیار و ناگهان افتاده غوغایی دگر
چون گریه را پنهان کنم کز دیده ی تر دامنم
اتا دیده بر هم می زنم سر کرده دریایی دگر
عشق فغانی گر بسی ماند نهان بر هر کسی
زان به که گوید هر خسی آنجاست رسوایی دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.