التفات چشم آن مشکینغزالم میکشد
مردمیها میکند کز انفعالم میکشد
گرچه آزادم ز قید دانه و دام هوس
شوق دام و دانهٔ آن زلف و خالم میکشد
من نمینالم ز اندوه شب هجران ولی
هر نفس اندیشهٔ روز وصالم میکشد
چون خرامان میرود سَروَش به گلگشت چمن
شیوهٔ رفتار آن نازکنهالم میکشد
تاب دیدارش ندارد دیدهٔ حیران من
ور نظر میبندم از رویش خیالم میکشد
باز میپرسی که خونت را که میریزد به ناز
نازنین من چه گویم کاین سؤالم میکشد
پیر گشتم چون فغانی در ره عشق و هنوز
آرزوی دیدن آن خردسالم میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.