گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بابافغانی

دلم که همره آن مه چو ابر چست شود

گذار تا برود آن قدر که سست شود

ندیده دامن پاک تو مهر و ماه هنوز

درست باد کتانی که خانه شست شود

قلم دریغ مدار از سفینه ی عاشق

که این سفینه باصلاح تو درست شود

نبات تازه ی تو می برد ز دیده گلاب

تبارک الله ازان موسمی که رست شود

من اولت چو بدیدم بغم نهادم دل

که حکم خیر و شر هر کس از نخست شود

دلم بخدمت نخل قدت برآمد زار

که نازکست نهالی که تازه رست شود

دلیر نیست فغانی هنوز در ره عشق

مگر به خدمت اصحاب درد چست شود